انتظار فرهاد کشوری از وزیر ارشاد دولت دوازدهم؛
با حذف سانسورچیها چرخهٔ چاپ و نشر را سه ضلعی کنید/ افغانستان هم رأس چهارمی برای نشر کتاب ندارد
فرهاد کشوری در یادداشتی از سیدعباس صالحی که ازسوی حسن روحانی به عنوان وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد دولت دوازدهم پیشنهاد شده، درخواست کرد با حذف سانسور چرخهٔ چاپ و نشر کتاب را به شکل واقعی خود یعنی همان مثلث معروف نویسنده، ناشر و مخاطب بازگرداند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فرهاد کشوری (نویسنده) در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری کار ایران قرار داد، از گزینه وزارت فرهنگ و ارشاد دولت دوازدهم که برای کسب رای به مجلس شورای اسلامی معرفی شده، درخواست کرده تا ضلع چهارم چرخه چاپ و نشر یا همان سانسور را حذف کرده و دوباره این چرخه را به شکل یک مثلث بازگردد تا همه امور در مسیر درست قرار بگیرد.
متن کامل یادداشت فرهاد کشوری بدین شرح است:
دوست دارم چرخهٔ چاپ و نشر کتاب برود به همان شکل واقعی خودش که مثلث است. با سه رأس نویسنده، ناشر و خواننده. سانسور حذف مطالبی است که کسانی فکر میکنند ممکن است به خوانندگان آسیب بزند و یا چیزهایی را در اختیارشان بگذارد که نباید بدانند. چه کسی بهتر از خواننده صلاح کار خود را میداند که با خرید کتاب هزینه میکند و برای خواندنش عمر میگذارد. درستی این چرخه هم در همین است که کسی از بیرون نخواهد رأس دیگری به این مثلث اضافه کند. در آن صورت چیزی به مسیر نشر کتاب اضافه میشود که صلاح همه را بهتر از خودشان میداند. مثلث ما به مربع تبدیل میشود. با این تغییر قیچی سانسور هم وارد این مسیر میشود تا مجوز نشر ندهد و جرح و تعدیل کند.
در این میان سه گوشهٔ اصلی آسیب میبیند. نویسنده باید حواسش جمع باشد و چیزی بنویسد که مانع چاپ کتابش نشود. این یعنی پذیرش خودسانسوری و ناکار کردن نویسنده. ناشر هم در مرحلهٔ بعد آسیب میبیند. سانسور، تیراژ کتاب را پایین میآورد. آنکه بیشترین آسیب را میبیند خواننده است. چیزهایی از او پنهان میشود. کلمهها و جملهها و... حذف و تعدیل میشوند و یا به اثر اجازهٔ چاپ نمیدهند.
مگر نوشتههای یک نویسنده از کجا میآیند؟ بارها خواندهایم که "واقعیت" تخته پرش داستان است. واقعیتی که در بستر تخیل ورز داده میشود. تخیل هم در سرمنزل آخر به واقعیت میرسد. تازه خیلی چیزهای واقعی جامعهٔ ما هنوز داستانی نشدهاند. ریزش آوار واقعیت آنقدر سنگین و مهیب است که فرصت نکردهاند از آنها بنویسند. نویسندگان ما از کوه عظیم واقعیتهای داستانی؛ تکه سنگهایی و عدهای هم تخته سنگهایی را جلو چشم ما گرفتهاند. اگر در این تخته پرش ایرادی هست، مقصر نویسنده نیست. نویسنده به قصد بهتر شدن زمانه و زندگی و رعایت آدمی مینویسد. اما قیچی را «سر باز ایستادن» نیست. حتی در مواردی کلمه حذف و یا سه نقطه میشود. نویسنده فحش یا حرفی را که بیادبانه تلقی میشود که از خودش درنمیآورد، از جامعه میگیرد، چون از دیگران میشنود.
در یکی از رمانهایم «سرود مردگان» شخصیتی است که بعد از وقوع کودتای بیست و هشت مرداد خبرچین کودتاچیها میشود و این شخص بیسواد یک شبه به رتبهٔ کارمندی میرسد. دوتا خودنویس انگلیسی میگذارد توی جیب پیراهناش تا سرشان در معرض دید همه باشد. یکی از شخصیتهای رمان در بارهاش حرفی میزند. من ناچار شدم بعد از ایراد ارشاد کلمهای را تغییر بدهم. چرا باید آن کلمه تغییر میکرد؟ چون بیادبانه بود؟ این کلمه خاص آن آدم بود. متأسفانه با تغییر آن کلمه، جمله دیگر مال من نبود. کتابی که با حذف و تغییر، مجوز نشر میگیرد اثری است که نگاه دیگری بر آن تحمیل شده است.
از یازده سالگی کتاب میخوانم. اولین کتابی که خواندم امیرارسلان نامدار بود. امیرارسلان نامدار با دیدن تصویر فرخ لقا عاشقاش میشود و برای به دست آوردن او به جستجویش میرود. ممکن است کسانی بگویند خواندن این اثر، برای یک کودک یازده ساله بدآموزی است. این کتاب نه تنها به من آسیبی نزد که شوق کتابخوانیام را بیشتر کرد. برای خواندن کتاب بعدی بیتاب بودم. با گذشت پنجاه و هفت سالی که از خواندن امیرارسلان میگذرد، از کسی نشنیدم بگوید کتابی من را از راه به در کرد، آسیب زد و باعث شد آدم بکشم و... کتابها آدمها را میسازند. به ویژه آثار داستانی که ذهن و خیال و اندیشهٔ خوانندگان را تراش میدهند و باعث رشد حس همدردیشان به دیگری میشوند. بگذاریم نویسنده و ناشر و خواننده خودشان کارشان را بکنند.
اگر در یک سر طیف جامعه معاملهگران کلیه و اخیرآً چشم، نوزاد و کودکفروشان، کودکآزاران، قاچاقچیان مواد مخدر و دارو و کسانی که جان آدمها اسباب کسب ثروت و مکنتشان شده است، قرار دارند، بخش کوچکی از آدمهای سرِ طیف مقابل اینها نویسندگاناند.
هیچ کتابخوانی کارد و چاقو در جیب نمیگذارد، چون آثار داستانی، همدردی و مراعات دیگری را به او میآموزد. انتظارم از وزیری که در رأس وزارت خانهٔ ارشاد قرار میگیرد حذف رأس چهارم نشر است. با این کار، در عرصهٔ نشر کنار بیشتر کشورهای جهان قرار میگیریم. توقع زیادی نیست. بیخ گوشمان، در کشور افغانستان رأس چهارمی در نشر کتاب وجود ندارد.
18/5/1396
مروری بر کارنامه فرهاد کشوری
احضار تاریخ در جغرافیای جنوب1
غلامرضا رضایی*
در کارنامه ادبی فرهاد کشوری با دو نوع نگاه و شیوه پردازش داستان مواجه میشویم. کشوری در کارهای نخست مانند: «بوی خوش آویشن»، «دایرهها»، «گره کور» و رمان «شب طولانی موسا» نگرشی مدرنیستی به داستانها دارد و بر همین اساس دست به خلق آثارش میزند. در این دوره زبان داستانها بدون شکستن نحو مرسوم و با پرهیز از حشو و زوائد و آشفتگیهای زبانی در خدمت قصه است و به خوبی روایت را پیش میبرد. در این قبیل داستانها کشوری نویسندهای تجربهگرا نیست و به فرم کمتر توجه دارد. داستانها بیشتر بر حول محتوا میچرخند و دغدغه نویسنده یا درونمایه داستانها بر محور مبارزه با بیگانگان یا استعمارگران، مبارزه با عوامل حکومتی و نظام ستمشاهی و فقر و عواملی از این دست دور میزنند.
جغرافیای داستانها منطقه و اقلیمی خاص هستند و نگاه نویسنده بیشتر بر واقعیتهای عینی و بیرونی معطوف است. در همین مجموعههایی که ذکر شد ما با داستانهای قابل تاملی مواجه هستیم که چفت و بستهای داستانی در آنها رعایت شده و نویسنده به خوبی عناصر داستانی را به کار گرفته است. مانند داستانهای امتحان، استخر، گره کور، دایرهها و نقش سبز که از این میان داستان استخر یکی از داستانهای کوتاه ماندگار در دهه هفتاد به شمار میرود.
در حیطه رمان نیز «شب طولانی موسا» را داریم که هنوز یکی از موفقترین کارهای نویسنده به شمار میآید. «شب طولانی موسا» چه از حیث زبان و چه از جهت شخصیتپردازی کاری است درخور توجه که روایت آن بدون اضافات و زیادهگویی و در نهایت ایجاز قصه را پیش میبرد. دیالوگها متناسب با جهان معرفتی و در حد و اندازه شخصیتها است و تصویرسازی و فضاسازیها نیز موجز و موفق پرداخته شدهاند. نویسنده با ایجاد موقعیت طنز در کار (یعنی نمکریختن در غذای موسا) ما را با موقعیتی گروتسک رودرو میسازد. طنزی که نه در گفتار و لقلقه زبانی، بلکه به شکلی طبیعی از دل وضعیت و موقعیت شخصیتها سر میزند. رمان بر این اساس یک رمان حادثهمحور نیست و موقعیتهای رودروی شخصیت را ترسیم میکند که درنهایت به چالشها و بحرانهایی منجر میشود.
در دوره دوم خلق داستانها ما با آثار دیگری برخورد میکنیم که از حیث نگرش و پردازش متفاوتتر از کارهای قبلی نویسنده هستند و نشانگر پختگی، عمق و ذهنیت نویسنده به مقوله داستان و مسائل جهان و دنیای پیرامونش است. در این دوره، کشوری امکانات دیگری را نیز به داستانها وارد میکند. علاوه بر علاقهمندیاش به مسائل تاریخ معاصر درونمایهها گستردگی بیشتری را از حیث شمول دربرمیگیرند و تلاش نویسنده برای ایجاد فرم مشهود و درخور توجه است. صرفنظر از موفقیت یا عدم موفقیت نویسنده در اجرای کار، کشوری در آثار متاخر خود مانند: «آخرین سفر زرتشت»، «مردگان جزیره موریس»، «دستنوشتهها»، «صدای سروش» یا در داستان کوتاه «کابوس» ـ که شخصیت اصلی آن یعنی موسرخه یکی از شخصیتهای داستان «عزاداران بیل» غلامحسین ساعدی است ـ با رویکرد و نگرشی جدید به داستان و مقولههای آن از عناصر و مولفههایی همچون فراداستان، داستان تاریخنگارانه، بینامتنیت، ورود نویسنده در متن و وجود خردهروایتها در کارهایش سود میبرد.
در رمانهای «آخرین سفر زرتشت»، «مردگان جزیره موریس»، «سرود مردگان» و «صدای سروش» ما با شخصیتهایی تاریخی مانند زرتشت، رضاشاه، مستر جیکاک، فرخی یزدی، تیمورتاش، دکتر تقی ارانی، سردار اسعد، میرزاده عشقی و... مواجه میشویم که در داستان حضور پیدا میکنند و از شخصیتهای کلیدی داستان به شمار میآیند و نویسنده بدون هیچ پیشداوری به شخصیتپردازی آنان دست میزند. از این میان رمانهای «مردگان جزیره موریس»، «سرود مردگان» و «صدای سروش» قابل اعتنا هستند. رمان «مردگان جزیره موریس» علاوه بر آنکه موفقیتهایی برای نویسنده به همراه داشته و نسبت به رمانهای منتشرشده در سالهای اخیر از نظر منتقدان و مخاطبان با استقبال خوبی مواجه شده، اما به نظر میرسد نویسنده در پرداخت آن تا حدود زیادی خود را وامدار تاریخ میداند و جا داشت به پشت و پسله زندگی رضاخان نیز سرک بکشد تا ما را با زوایا و خفایای دیگری از زندگی او آشنا سازد و به تعبیری ما از منظر و تخیل نویسنده با شخصیت رضاخان آشنا شویم.
در رمان «سرود مردگان» نویسنده با زبانی پاکیزه تصاویر زیبایی خلق میکند و به مسائل اکتشاف نفت از منظر خود و روایات شفاهی مردم منطقه و مستندات تاریخی میپردازد. «سرود مردگان» با توجه به کشش قصه، تعدد خردهروایتها، اشارههای تاریخی، اشاره بینامتنی به داستانهای عامه و استفاده از باورهای مردم منطقه و ایجاد فضای وهم و خیال و موقعیت عاشقانه در اثر و شخصیتپردازیهای موفق از جمله کارهای قابل توجه نویسنده در این دوره است.
«دستنوشتهها» از دیگر کارهای کشوری به شمار میرود که گرتهای از رمانهای جنایی ـ پلیسی را در خود دارد و اشارههای بینامتنی به اشعار حافظ، «بوف کور» و «بابا گوریو» در آن مشهود است. علاوه بر آنکه فرم کار در «دستنوشتهها» یعنی ورود نویسنده در متن امری تحمیلی و تصنعی نیست، بلکه برآمده از شرایط درونی و بیرونی اثر است.
در رمان «صدای سروش» نیز که رمانی خوشخوان است، نویسنده به دغدغه و علاقهمندیاش به تاریخ معاصر توجه داشته است. از موفقیتهای نویسنده علاوه بر روانی روایت و کشش قصه و اشارههای بینامتنی به رمان «لرد جیم» کنراد و... میتوان به شخصیتپردازیهای موفق به ویژه شخصیت مستر جیکاک با عصای معروفش ـ که در میان مردم منطقه هالهای جادویی به خود گرفته ـ اشاره کرد.
1- روزنامه آرمان امروز، شماره 3060، 23 خرداد 1395، ص 7
* داستاننویس.
از آثار: عاشقانه مارها، سایه تاریک کاجها
یادی از فتح الله بی نیاز
علیرضا زرگر(مدیر جایزه ی مهرگان)
در جلسات داوری جایزه مهرگان علم در حوزه محیط زیست بیشتر وقتها بحث حفاظت از طبیعت ایران و گونههای رو به انقراض آن پیش میآید و دلواپسیها برای چند و چون مراقبت از حیات وحش رو به انقراض و نوع رفتار ما انسانها با آنها زیاد است.
ما آدمها اما چه میکنیم با گونههای رو به انقراض خودمان؟
چشم که به گستره علم و ادبیات و هنر امروز ایران میچرخانی، شماری از این انسانهای نادر و رو به انقراض را میبینی؛ کنارت هستند، بعضیهاشان واقعاً نادرند، تکرار نمیشوند. از اندیشه و اخلاقشان باید به موقع و تا هستند تصویربرداری کرد. ذرات و سلولهای جسمشان را باید به آزمایشگاهها سپرد. به یاری کلونینگ و آخرین متد علمی باید شبیهسازیشان کرد. باید از قلم و عملشان قلمه زد تا دوباره جوانه بزنند؛ شاید سرزمین ما به یمن نمونههای شبیهسازی شده آنها رنگ و بوی دیگری بیابد.
در آستانه نوروز بیشتر به فکر باشیم، به فکر گونههای رو به انقراض.
زندهیاد فتحالله بینیاز که مهرماه امسال از میان ما رفت، نمونه شاخصی از گونههای انسانی رو به انقراض بود. خوب نشناختیمش و قدرش را ندانستیم. کم حرف میزد، زیاد میخواند، تجربه زیسته فراوان داشت و دانش او عمیق و چندلایه بود. مهربان بود و صبور......
به دلیل صمیمیتی که در گفتارش بود و ارتباط خودمانی و نزدیکی که با جوانها خصوصاً شهرستانیها داشت، در سالهای طولانی حضورش در داوری جایزه مهرگان ادب خیالمان جمع بود که داستان و قلم نویسندگان جوان و گمنام در مهرگان ادب جایگاهی در خور و شایسته دارد. یادش به خیر.
خبرگزاری ایلنا