زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

پیشنهاد کتابخوانی(چکامه گذشته/ مرثیه ی زوال از شاپور بهیان)

پیشنهاد کتابخوانی

چکامه ی گذشته/ مرثیه ی زوال


چکامه ی گذشته/ مرثیه ی زوال

شاپور بهیان

نشر چشمه،  1394

 

شاپور بهیان داستان نویس، مترجم و مقاله نویس است. اولین داستان اش، سال ها پیش در مجله ی آدینه چاپ شد و مورد توجه خوانندگان گرفت. اولین مجموعه داستان اش را قرار است نشر پیدایش تا پایان سال 1394 به چاپ برساند.

بهیان مترجم متبحری است و کارنامه خوبی در ترجمه دارد. «پیش درآمدی بر شناخت رمان» از جرمی هاوتورن را در سال 1380 انتشارات نقش خورشید منتشر کرد. «جامعه شناسی پست مدرنیسم» از اسکار لش را انتشارات ققنوس در سال 1383 درآورد که جایزه ترجمه ی دانشجویی را برد. «رمان تاریخی» از گئورگ لوکاچ را نشر اختران در سال 1388 به چاپ رساند. «کافکا به سوی ادبیات اقلیت» از ژیل دلوز و فلیکس گوتاری را نشر ماهی در سال پاییز 1392 منتشر کرد. بهیان علاوه بر این آثار مقالات بسیاری را هم ترجمه کرده است که در فصلنامه زنده رود و نشریات ادبی دیگر منتشر شده است.

بهیان در مقاله نویسی هم ذهن ورزی کرده است. حاصل اش مقالات بسیاری است که تعدادی از آن در کتاب چکامه ی گذشته/ مرثیه ی زوال به چاپ رسیده است و شامل دو بخش نقد ادبی و نظریه پردازی است. بهیان در درآمد کتاب می نویسد: «هدف من از نوشتن این مقالات تفسیر متون ادبی نبوده است. تفسیر بر این فرض مبتنی است که متن اصلی حاوی واقعیتی است که خود متن آن را صریحاً نگفته است و اکنون وظیفه ی مفسر این است که آن گفتار متن را صراحت و روشنی بخشد- به گفته ی فوکو مفسر می خواهد آن گفتار موجز و کم گوی اصلی را، انگار ساکت بوده است به درون گفتاری پرگوی بکشاند. مفسر بر این مبنا عمل می کند که در متن دچیزی خفته و در تاریکی مانده است و حالا باید آن را بیدار کند و به روشنی بیاورد. او وظیفه ی خود می داند آن چه را که پیش تر گفته شده است، «ترجمه» کند.»

بهیان در مقاله ی «مدخلی بر نوع شناسی داستان کوتاه»، در بخش نظریه پردازی می نویسد: «به عبارتی داستان نویسان به دنبال پو، میراث او را عنی تر کردند و آن را برای کشف گوشه های تاریک حیات بشری توسعه بخشیدند. چنین است که ما با نوع دیگری از داستان کوتاه مواجه می شویم که می توانیم مقابل داستان مبتنی بر وحدت تأثیر، آن را با وام گیری عبارتی از هنری جیمز که می گوید در این گونه داستان موقعیتی آشکار می شود، «داستان مبتنی بر موقعیت» بنامیم. این نوع داستان که لزوماً ایستاتر است، امکانات بسیار زیادی برای بسط شخصیت  و تحلیل انگیزه ها، برای توجه به فضا، ستینگ یا زمینه و درون مایه فراهم آورد. در واقع داستانی است که نوستن را تبدیل به عمل شناخت می کند؛ یعنی کشف سویه های فکری، اخلاقی و عاطفی آدم ها. در نتیجه بیشتر از آن که منجر به «تأثیر» شود به شهود و اشراق منتهی می شود.» ص 209

بهیان دارای مدرک دکترای جامعه شناسی و مدرس دانشگاه است. به امید نشر آثار بیشتری از این نویسنده، مقاله نویس و مترجم خوش ذوق و کوشا.

  

رمان «کشتی توفان زده» منتشر شد

رمان «کشتی توفان زده» منتشر شد

 

کشتی توفان زده

فرهاد کشوری

نشر چشمه زمستان 1394

 

نشر چشمه رمان کشتی توفان زده را منتشر کرد. در پشت جلد کتاب می خوانیم:


کشتی توفان زده داستانی است در دو زمان. داستانی که در یک جزیره می گذرد و آدم هایی که انگار هرچه می کنند نمی توانند از این مکان خلاص شوند. مهندسان و کارگرانی که درپی طلبشان در جزیره گیر کرده اند. رمان فصل هایی کوتاه و روایتی پرآهنگ دارد. مدام اتفاق های تازه روی می دهد و مشخص نیست که چه کسی در این بلبشو صادق است. هرکدام از شخصیت ها با اضطرابی روبه رویند که ریشه در یک گذشته ی نه چندان دور دارد. آیا جزیره آن ها را چنین بی تاب کرده است؟ آیا وهمی در فضا وجود دارد که از سالیانی دور می آید و جان و تن شان را تسخیر می کند؟

فرهاد کشوری(متولد 1328) در این رمان هم مانند دیگر رمان هایش تکه ای از تاریخ را پیش کشیده و با زمان معاصر گره زده است. این ترکیب خاص اوست که باغث شده این رمان خواننده را درگیر کند و هر دو قصه را با هم پیش ببرد تا دریابد این جزیره چرا آدم ها را رها نمی کند...

text-kashida:0%;direction:rtl;unicode-bidi:embed'> 

کلمات نامیرا از بختیار عالیوند(معرفی رمان «مردگان جزیره ی موریس» از فرهاد کشوری

کلمات نامیرا

معرفی رمان «مردگان جزیره ی موریس» فرهاد کشوری

بختیار عالیوند

 

 

    ازمیان خیل کشتگانی که با "نسخه های رضاشاهی" به دست پزشک احمدی وسرپاس مختاری درزندان های دوره ی پهلوی اول سربه نیست شده اند و اکنون در پی شاه مخلوع به تبعید گاه او در جزیره ی موریس("جزیره ی خرفت"،"جزیره ی دسیسه گران"،نامردخانه"....)سفرکرده اندتاسبب محکومیت ومرگ خود را با وجود خدمات بسیاری که به اوکرده اند از او جویا شوند، تنها یک تن است که شاه را بر آشفته است: علی اکبر داور، وزیر معارف و وزیر عدلیه ی او. کسی که – به تعبیرعبدالحسین تیمورتاش - همچون امیل زولا در ماجرای دریفوس، با سماجت درصدد است خود کامگی ها و جنایت های شاه را در خاطرات اش ثبت کند. شاه که حالا دریافته است" می شود گذشته را مثل آدم ها معدوم کرد و از بازخوانی متن زندگی اش و داوری آیندگان به شدت هراس دارد، از خاطره نویسی داور و اشعار فرخی یزدی سخت بیمناک است.....و در روز های پایانی عمر، دم به دم، به"داوری" که فکر می کند "موذیانه" سرگرم نوشتن خاطرات است و دفتر ها را از کلماتی پر می کند که هر کدام اش ممکن است گلوله ی برنوی بشود و بیست سال نظامی گری و سیاستمداری اش را هدف بگیرد...صدای قلم داور که در تدارک کتابی است که او برای خواندن و سوزاندن اش بی قراری می کند کابوس شبانه اش می شود و از این که نمی تواند ورق های میان پوشه ی آبی رنگ اورا به چنگ بیاورد، بخواند و بعد پاره کند، به زمین و زمان فحش های چارواداری می دهد. کابوس رضا پهلوی، کابوس همه ی خودکامگانی است که از اندیشه ی مکتوب می هراسند (..." کلمه ی خاطرات توی ذهن اش مانده بود و شکنجه اش می کرد " -ص52 /....فرخی یزدی : " آدم هارا با کشتن خاموش می کنی، با کلمات نا میرا چه می کنی؟...همیشه دنبال تو می آییم، میان درختان اکالیپتوس، توی این جزیره. با اشعار، توی کتاب ها، حتی وقتی بمیری.....با کلمات دنبال تو می آییم...ص87) آنچه بیش از هر چیز شاه را پریشان احوال کرده، نه خفت ی است که انگلیسی ها در حق او روا داشته اند و از سلطنت قدر قدرتی خلعش کرده اند، بلکه قلم و کاغذ و واژه های داور است: "....پوشه ی آبی رنگ داور و صدای قلمش توی خواب هم رهایش نمی کرد.  داور.....پشت میز سیاهی نشسته بود و با قلم خودنویس سیاهش می نوشت. همه چیز سیاه بود جز پوشه ی آبی رنگ و ورق های سفید کاغذ. صدای تیز و بی رحم قلمش را می شنید که انگار روی پوست تن او می نوشت.....صدای قلم و کلماتی که ثبت می شد و می ماند...." (ص35)"....داور چه می نویسد؟ نوشته هایش باید نابود شود....با این قلم و دفترش برای خودش آدمی شده....خودش و نوشته هایش را باید به چنگ بیاورم (ص153).....من نگران داور نیستم .نگران نوشته های داورم (ص148).....نمی خواهم بدون دفتر خاطرات داور از این جزیره بروم. دفتر خاطراتش و خودش را می خواهم(ص263). کشته ی داورکه " شب و روز می نویسد و فقط چهارساعت میخوابد و می ترسد عمرش برای نوشتن خاطراتش کفاف ندهد " بر این باور است که "اگرهمه چیز فراموش شود، نوشته ها می مانند "(ص169)..."من زنده ام به خاطرکلمه هایی که می نویسم...کلمه ها به جای من حرف می زنند. "(ص147)...ولی نعمت من این قلم است که سرگذشت مرا می نویسد "(ص188) در رستاخیزی که نویسنده برای رضا پهلوی به پاکرده است تقریبا همه ی آدم های دور و بر او - کشته ها زندانی ها ورانده شده ها - حضور دارند. از علی اکبر داور وتیمورتاش و دکتر ارانی و میرزاده ی عشقی و فرخی یزدی و سردار اسعد گرفته تا "رمضان بتونی "،کارگری که به جرم سهل انگاری در کار به دستور شاه برسرش بتون ریخته شد.....با این که کشته ی فرخی نیز با همان پایداری کشته ی داور در برابر شاه می ایستد. ("با این همه کشته چه طور خوابت می برد...") اما کشته ی داور است که تیر خلاص را بر مغز او می نشاند و در یادداشتی- بدون پاکت- به اوپیغام می دهد " اعلی حضرت خودشان را در اقیانوس هند بیندازند.» پیشنهاد منصفانه ای است، چون از دست کشتگان خلاص می شود.