زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

نقد رمان «شب مرشد کامل» فرهاد کشوری از شبنم حاتم‌پور

وارونگی قدرت در رمان «شبِ مرشد کامل»

شبنم حاتم‌پور

 

رمان «شب مرشد کامل» تازه‌ترین اثر فرهاد کشوری، داستان‌‌نویس کشورمان است. نشر نون سال گذشته این رمان را چاپ کرده است. نویسنده گفته است این رمان ادای دینی به اصفهان زیباست که با نمادهای دوره صفوی شهرت بسیار دارد. شهری که وی پس از مهاجرت از خوزستان برای سکونت انتخاب کرده است. کشوری نویسنده‌ای تواناست که به خصوص در رمان «سرود مردگان» ثابت کرد می‌تواند خلق روایتی متفاوت در داستان‌های خود بپردازد. رمان تازه او نیز برای مخاطب ادبیات قابل تأمل است. در این مجال به دغدغه‌های نویسنده برای بازآفرینی ساختار گفتمان قدرت در این رمان خواهم پرداخت.

نویسنده با ارائه مفهوم تازه از قدرت و سلطه در ساختار گفتمان انتقادی به خوانشی متفاوت از «اقتدار» در پادشاهی شاه‌عباس اول می‌پردازد. در این مجال به بررسی عامل قدرت، شاه عباس و دگردیسی شکل اعمال قدرت در رمان خواهیم پرداخت. بافت تاریخی رمان به دوره صفویه و پادشاهی شاه‌عباس‌ اول می پردازد، اما روایتی که نویسنده قرار است از شخصیت اول، شاه‌عباس ارائه دهد با روایت مخاطب متفاوت است. مؤلف از شهرت شاه‌عباس در سر و سامان دادن به مرزها، عقب نشاندن عثمانی، رونق اقتصادی، آبادانی کشور و ساخت سازه‌های مفید میان مخاطبان خبر دارد. به همین دلیل برای به حداقل رساندن اصطکاک با مخاطب به نمادهای اقتدار عباسی اشارات مفیدی دارد. اما هریک از این اعمال مقتدرانه در هاله‌ای از سلطه منفرد او و تضاد با مفهوم قدرت قرار می گیرد. در واقع مؤلف، آگاهانه به گزینشی معنادار از وقایع تاریخی این دوره دست می‌زند. گزینشی که «معناهای پنهان» را نشانه می‌گیرد و مخاطب را از مواضع خود عقب می‌نشاند.

طرح رمان به صورت قدرت، عامل قدرت و سلطه، خشونت و جنایت، تنهایی و ترس است. داستان گرچه ایران بزرگ را با مناسبات سیاسی، اجتماعی و تاریخی نشان می‌دهد، اما در جهان متن، داستان در ذهن شاه بیمار می گذرد. شاه تب دارد و نویسنده روند بیماری او را غیرمستقیم با شرح احوالاتش نشان می دهد. تب پادشاه را زمین گیر کرده است و لحظه لحظه او را به‌سوی مرگ پیش می‌برد. در ابتدای رمان، شاه می‌توانددر اطراف خیمه مخصوص گشتی کوتاه بزند. می‌داند خیالاتی که از کسان دارد وهم است و میانه خواب و بیداری را تمیز می‌دهد، اما رفته رفته قدرت تشخیص او کم می‌شود. توان ایستادن را از دست می‌دهد. شمشیر برایش سنگین می‌شود و مرز وهم و واقعیت از میان می‌رود. روایت نویسنده از ابعاد قدرت، سلطه، خشونت و ترس با بازیابی خاطرات او دنبال می‌شود. خاطرات، خط زمانی مشخصی را دنبال نمی‌کنند، و تنها عامل این گسستگی جنایت و خشونت است. یادمان‌های شاه نقطه شروع مشترکی دارند: صفی از کورشده‌ها، کشته شدگان، مثله شده‌ها، سوخته‌شده ها، سپردگان به زنده‌خواران و ... خاطره‌ها با ریسمانی که این صف را به جنایات شاه متصل می‌کنند به هم مربوط می‌شوند. قدرت برای شاه مفهومی ورای مفاهیم سیاسی اجتماعی دارد. در مفاهیم سیاسی و اجتماعی قدرت در تقابل «دیگری» شکل می‌گیرد. اثبات شایستگی و توانایی با اعمال تدبیر که منجر به پذیرش در سطوح مختلف توسط دیگران شود قدرت است؛ اما برای شاه «قدرت» ابزاری است جهت محافظت از «خود.» زنجیره قدرتی که در رمان به آن اشاره می‌شود از پدربزرگ به شاه وصل می‌شود. پدر، عموو برادران نیروهای ضعیف و قابل حذف‌اند. شاه‌عباس «شاه بابا» نیای خود را دوست دارد و در روند تصمیم گیری‌هایش ارجاع پنهان به «نیا» مشهود است. مثلا در بلاتکلیف گذاشتن جانشین مانند او عمل می‌کند. هنگام حمله به عثمانی می‌خواهد چون او باشد. در تجربه عادت به مصرف تریاک که از دستورات نیا بود با توجه به تنفر از تنباکو، دستور منع مصرف می‌دهد. ارجاعات شاه به شیوه‌های مملکت داری جدش، الگوی قدرت را برای او تعریف می کند. اگر الگوی گفتمان قدرت را در رمان دنبال کنیم درخواهیم یافت که نویسنده از روش‌های زیر برای نشان دادن دگردیسی قدرت در رمان بهره می‌برد.

توصیف ساختار فکری شاه: من= مملکت

گفتمانی که نویسنده از قدرت در این رمان نشان می‌دهد تقابل یک «من» با «آن‌هاست.» توجه به هرم قدرت در این دوره نشان می‌دهد با توجه به ساختار سیاسی، اجتماعی جامعه ایران قرار گرفتن یک شخص در رأس هرم قدرت، طبیعی است؛ اما باید در نظر داشت که از گذشته، دوام سلطنت شاه در کنار عاملان حفظ قدرت میسر بوده است. بنابراین سرداران، مشاوران، شاهزادگان و پهلوانان مکملان قدرت پادشاهی به شمار می‌روند. با حفظ این تناسب به جای «من» باید «ما» در برابر «آن ها» قرار می‌گرفت. در رمان، حلقه‌های تکمیلی قدرت اعم از سرداران و شاهزادگان از هم گسسته شده‌اند.

میرزاطاهر خواندن نامه را تمام کرد. گفت: «مردک هذیان می‌گوید. ارکان مملکت را می‌خواهند به هرج و مرج بکشند، او نصیحت می‌کند باید با دیگران مدارا کرد. اگر به نصایح تو گوش بدهم فاتحه‌ام را می‌خوانند و جایم در قبرستان است...»(از متن کتاب: 57). از دیگر توصیفات نویسنده از این شیوه فکری اشارات مؤلف به ترس شاه عباس از محبوبیت شاهزادگان میان مردم و قزلباشان است. شاه محبوبیت فرزندانش را معادل از دست دادن محبوبیت خود می‌داند. معادله ذهن شاه این است: همه چیز من هستم؛ پس بایدفقط من دوست داشته شوم. «نظر نفوس برایش مهم بود. می‌خواست نفوس او را دوست داشته باشند.»(همان:93) «ساروتقی گفت: «مردم شاهزاده را خیلی دوست داشتند.» با خود گفت: «اگر هم نمی‌خواست مردم او را شاه می‌کردند...»(همان: 224) «خفیه‌نویسان و مخبران می‌نوشتند و می‌گفتند نفوس سلطان محمدمیرزا را دوست دارند. حیرت می‌کرد که چرا خودش را دوست ندارند...» (همان: 227)

عدم تحمل «دیگری»

«دیگری» در مناسبات قدرت یک بردار خطی تولید می‌کند که در تقابل با «عامل قدرت» و مکمل آن است. عامل قدرت براساس توانایی در کسب مشروعیت، از منظر اجتماع مفهوم می‌یابد. در رمان از نظر شاه‌عباس، قدرت با حذف منتقدان و مخالفان قابل دستیابی است. در روایت نویسنده از اقتدار شاه بیمار، «دیگری» در کسوت منتقد، مخالف و حتی دوست و یاور قدرتمند جایی ندارد. در رمان، حذف مخالفان با اعمال فشار بر نزدیکان، تهدید و خشونتِ منتهی به جنایت صورت می پذیرد: «نشست توی رختخواب و گفت تو ... بعد گفت: «مرشدقلی خان؟ ... تو مرده ای... مرشد قلی خان گفت: «تو را به شاهی رساندم. تو به جای پاداش مرا کشتی... مملکت به دو شاه نیاز نداشت.» )همان: 71). «نامه رسید که ملک بهمن، حاکم لاریجان در مستی گفت: «شاه عباس فرزند شاه سلطان محمد نیست.» روز بعد از گفته خود پشیمان شد، اما گفت مال غیر به زور می گیرد و همه از او وحشت دارند. فرمان می‌دهم هرکس نزدیک تر به اوست برود و سرش را بیاورد.» (همان:188) در فرمان‌های شاه دربرخورد با منتقدان دو نکته وجود دارد: یکی دستور صریح و سریع به حذف منتقد و دیگری به کار گماشتن نزدیک‌ترین کسان منتقد به قتل وی برای ایجاد وحشت. کاری که با فرزند خود نیز کرد. دستور داد نزدیک ترین دوستش را سر ببرد.

اگر الگوی گفتمان قدرت را در رمان «شب مرشد کامل»، نوشته فرهاد کشوری دنبال کنیم درخواهیم یافت که نویسنده از روش‌های زیر برای نشان دادن دگردیسی قدرت در رمان بهره می‌برد.(در ادامه«... توصیف ساختار فکری شاه:  من = «مملکت» و «عدم تحمل دیگری»):

ضعف در پذیرش مسئولیت

ناتوانی در پذیرش عواقب دستورات و جنایات، خوانشی متفاوت از گفتمان قدرت در رمان خلق می‌کند که شاه‌عباس را نزد مخاطب منفور جلوه می‌دهد. نویسنده در شرح ضعف پذیرش مسئولیت‌های تصمیم‌گیری شاه، به نمونه هایی از تسلسل جنایت می‌پردازد. فرمان کشتن «صفی‌میرزا‌» فرزند ارشد و ولیعهد او از ظن توطئه آغاز شد و با آزمون‌های گوناگون ادامه پیدا کرد. در نهایت بهبود‌بیگ فرمان کشتن شاهزاده را اجرا کرد، اما شاه به شایعه‌سازی اختلاف شاهزاده با بهبودبیگ دستور داد. سپس بهبودبیگ را به کشتن فرزندش امر کرد و بعد از آن بهبودبیگ را از میان برداشت. این تسلسل جنایت، ساختار بسیاری از تنبیهات است ؛ به خصوص آن‌ها که بوی توطئه دارند. نویسنده برای نشان دادن ضعف شاه در پذیرش مسئولیت تصمیم‌ها و عملکرد خود، از انتخاب‌های زبانی هم بهره می‌برد. در انتخاب اسم، فعل و ساختار جمله این گزینش‌های دقیق به ایجاد دگردیسی در گفتمان قدرت رمان کمک می‌کند.

ساخت جمله‌هایی با یک اسم یا فعل مانند«نُقل» «بی‌حرف» و «برو!» یا حتی فرامینی که بدون جمله تنها با اشاره داده می‌شوند. مانند دست درازکردن به سوی مهتر و گرفتن دستمال ابریشمی. ساختن فعل از مصدرهای «ندانستن»، «ترسیدن» و « «نتوانستن» نشانه‌ای از ناآگاهی، عدم تسلط بر امور و ناتوانی را تداعی می‌کند. بسیاری از روایت‌های نویسنده از رؤیاهای شاه دربردارنده این افعال هستند. کاربرد فعل نتوانست و نمی‌توانست و نادیده‌گرفتن و بی‌اعتنایی به اجرای فرمان از جمله گزینش هوشمندانه نویسنده در القای ناتوانی شاه در حس پذیرش مسئولیت است. «شعر شاعران را می شنید و آوازهایی که از عشق او و خوراشان می‌خواندند. بعد سعی کرد خوراشان را فراموش کند، نتوانست... نمی توانست بی اعتنایی به عدم اجرای فرمان مطاع خود را نادیده بگیرد...» (از متن کتاب: 116) «وقتی عصبانی می شد نمی‌توانست یکجا بنشیند...» (همان: 22) «نمی دانست چرا فریادهای مرد در خواب، علی‌بیگ را به خیالش آورد.» (همان: 53) «از ناتوانی خود عصبانی بود که صدای اسکندر‌بیگ را شنید.» (همان: 57) و ...

پناه بر خرافه

کانت می‌گوید اگر ذهن بشر بدون مشاهده و تجربه تنها بر اساس مفاهیم ذهنی بخواهد به تفسیر واقعیت جهان بپردازد راه وهم را می‌پیماید. خرافه یکی از عوامل نقض قدرت در گفتمان قدرت است. در خرافه، میان جهان واقعیت و پدیده‌هایی که عامل مشخصی دارند با توهم و مجاز فاصله معنادار به وجود می‌آید. هرچه عامل قدرت در فهم این ارتباط ناتوان‌تر باشد، در شناخت پیرامون خود خطاکارتر خواهد بود. در دوره صفوی خرافه‌گرایی در میان شاهان قابل بازیابی بود. اصرار شاهان صفوی به تقدیس خود با برگزیدن لقب «مرشد کامل» از جمله خرافاتی است که خود آنان میان مردم منتشر کردند. چنین اعتقادی به نظر می‌رسد در تشکیل جامعه‌ای پیرو، بدون کمترین مقاومت مؤثر باشد. روایتی که نویسنده از شاه عباس ارائه می‌دهد به عامل «خرافه» در شخصیت وی پرداخته است. با توضیحی که داده شد به نظر می‌رسد ارجاع جامعه به خرافه برای شاهان صفوی عاملی برای حفظ قدرت به شمار می‌رفت. گرچه این انتظار درست به نظر می‌رسد، اما تا وقتی معنا خواهد داشت که خود شاه عنوان عامل قدرت در دام خرافه گرفتار نشده باشد. در واقع تزریق خرافه به بافت اجتماع و باورمندی شاه به آن سبب دگردیسی مفهوم قدرت در رمان می‌شود: «دستور داده بود میخ بلندی را به تنه درخت صنوبر شفابخشی فرو کنند. درختی که شاخه‌های بی‌برگش از بر تکه پارچه‌های رنگارنگِ درخواست شفا پیدا نبود. می‌گفتند تا میخ فرو شود تب  می‌بُرد. دست ستارگان در کار است.» (از متن رمان: 8) «گفته بود مبادا کسی از همراهان به او شاه بگوید که باطل کردن نحوست دشوار می‌شود...» (همان: 14) و ...

آن‌چه در رمان «شب مرشد کامل» به صراحت می‌توان گفت وضوح وارونگی قدرت در آخرین شب زندگی شاه عباس است. روایتی از اقتداری پوشالی که در ذهن بیمار شاه می‌گذرد. شاه می داند تنهاست؛ نه تنها در آخرین شب زندگی که با مرور خاطرات روشن می‌شود در تمام زندگی تنها بوده است. تنهایی‌ای که در پیله‌ای از بی‌اعتمادی تنیده شده و پرورش یافته است. خاطرات کودکی شاه به مثابه یافتن دلایلی برای توجیه ترس‌هاست. رها شدن از سوی مادر، تهدید از جانب عمو، برادران و داعیه‌داران سلطنت و جدا شدن از دایه ریشه‌های روانی ترس‌های اوست.گرچه نویسنده به تمام این توجیهات اشاره می‌کند، اما قرار نیست برای شاه بیمار دل بسوزاند. تشریح زوال قدرت از همان ابتدای رمان آغاز می‌شود. در توصیف خوابگاه سلطان و شیوه خوابیدن او طنزی جریان دارد که تا پایان ادامه می‌یابد. برای شاه ده بستر مخمل در چادر مخصوص مهیاست. شاه در هیچ کدام تا صبح نمی‌ماند. بستر را به قصد بستر دیگری ترک می‌کند و آن چنان بستر قبلی را مرتب می‌کند که گویی دست نخورده است. طاق باز می‌خوابد تا به در ورودی چادر مخصوص تسلط داشته باشد. دست بر قبضه شمشیر و آماده کشیدن شمشیر بر روی توطئه گران احتمالی و البته تمام شب را تلاش می‌کند بخوابد، آن هم با چشمان باز! ترس از توطئه آرامش شاه را گرفته است و تنها وقتی احساس راحتی می‌کند که در ادراردان نقره مثانه خود را خالی می‌کند. نویسنده با زبان طنز پنهان خود بارها به «احساس راحتی» شاه پس از ادرار کردن اشاره می‌کند. بازگشایی معنای متن از طریق درآمیختگی ظاهر اثر هنری با معانی ثانویه و پنهان شده در آن، گفتمان قدرت را در رمان نشان می‌دهد. به نظر می‌رسد اقتدار شاه عباس در پس زمینه بازتولید روایت نویسنده از تاریخ پادشاهی او، منجر به کشف «وارونگی قدرت» در خوانشی است که مخاطب از ترس‌های شاهی تنها در رمان دارد.

1 – روزنام آرمان ملی، شماره 1665، 16 و 19 مهر 1402، ص 7

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد