قاب شیشه ای
مجموعه داستان گره کور
انتشارات ققنوس ۱۳۸۳
محمود روی طبقه دوم تخت ، بالش را سرانده بود طرف دیوار و به سینه دراز کشیده بود و دست ها را گذاشته بود زیر چانه و از توی قاب شیشه ای بالای پنجره به پل هوایی نگاه می کرد.
مسعود روی پهلو غلتید و به آرنج راست تکیه داد. سیگار را از میان لب ها برداشت و گفت: «دوو؟»
محمود گفت: «پژو بود.»
«دودی؟»
«نه متاسفانه سفید بود.»
ادامه مطلب ...