زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

برای مرگ نأسف بار سحر خدایاری

دریغا دخترِ آبی

فرهاد کشوری

اگر از اهالی یکی از کشورهای کمتر شناخته شده در هر قاره، به مَثَل کشور کوچک و کم جمعیت جزایر سلیمان که چند سالی ست به سازمان ملل پیوسته، بپرسید آیا زن ها می توانند برای تماشای فوتبال مردها به استادیوم ها بروند؟ اگر فکر نکنند دیوانه اید، حتماً خیال می کنند دستشان انداخته اید.

 حتی در جمهوری های همسایه ی ما که پسوند اسلامی دارند، مثل افغانستان، پاکستان، عراق و ترکیه که حزبی اسلامی بر آن حاکم است، هیچ کدام مانع حضور زن ها در استادیوم ها نمی شوند. دیگر همسایگانمان چون ترکمنستان، تاجیکستان، ارمنستان، آذربایجان و ...چنین مشکلی ندارند. خواست حضور زن ها در استادیوم هایی که مردها بازی می کنند، انگار فقط مسئله ی ماست. آن هم به عنوان تنها کشور این کره ی خاکی. گاهی شک می کنی که نکند از این که در اواخر دومین دهه ی قرن بیست و یکم زندگی می کنی دچار اشتباهی.

دختر آبی(سحر خدایاری) که می خواست بازی تیم مورد علاقه اش،استقلال را تماشا کند، ناچار می شود لباس مردانه بپوشد تا بتواند وارد استادیوم شود.  کاری که نشانه ی هواداری اش از تیم مورد علاقه اش بود، فاجعه ای برایش رقم می زند. او که باید جوانی می کرد و سال ها می زیست، برای علاقه و شوق و آرزوها و آینده اش چنان در تنگنا قرار می گیرد که خودش را می سوزاند. مرگی تأسف بار. دریغا شور و شوق و جوانی. دریغا دختر آبی.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد