یک فانتزی کلاسیک1
علی مسعودی نیا
دقت هایی در باب رمان مردگان جزیره ی موریس
1 فرهاد کشوری در «مردگان جزیره ی موریس» می کوشد تا با احضار یک موقعیت بینامتنی / تاریخی روایتی متخیل ارائه دهد از مرموزترین برهه ی زندگی سیاست مداری که هنوز بر سر خدمت و خیانتش به ملت ایران جدل هست. با این حال شاید نتوان گفت که با رمانی تاریخی طرف هستیم، چرا که کفه ی تخیل آن بسیار سنگین تر است. شاید بتوان گفت که کشوری به تعریف سارتر از چیستی تخیل در ادبیات اقتدا کرده، آنجا که می گوید : «وقتی دارم رمانی در مورد ناپلئون می نویسم، این ناپلئون دیگر ربطی ندارد به ناپلئونی که در تاریخ هست. این ناپلئونی است زاده ی خیال من که تنها در متن رمان من امکان حیات خواهد داشت.». رضا خان رمان کشوری هم رضا خانی است که تنها در «مردگان جزیره ی موریس» امکان حیات دارد و می تواند ربطی به شخصیت ثبت شده ی تاریخی اش نداشته باشد. پس این اثر در یک بازه ی نظری پرچالش رخ می دهد: جایی که واقعیت تاریخی قرار است مستقیماً به ادبیات بدل شود. اما ادبیات خود چیزی جز تحریف واقعیت تاریخی نیست. پس شاید بتوان تز ساختاری رمان را چنین تعبیر و توصیف کرد: دستیابی به یک واقعیت تاریخی تخیلی و تحریف شده از طریق دست مایه قرار دادن خود واقعیت تاریخی. درست است که در واقع تمام داستان نویسان کم و بیش همین کار را می کنند اما رمان هایی از این دست با خود «تاریخ» - به معنای خاص کلمه – سرو کار دارند، نه آن واقعیت تاریخی که در زندگی همگان وجود و حضور دارد. یعنی چای خوردن یک فرد بر سر میز صبحانه یک واقعیت تاریخی است که ممکن است دست مایه ی یک داستان نویس قرار گیرد اما شرح حضور و چای خوردن ثبت شده ی رضا خان در یکی از روزهای سلطنتش، خود به خود بخشی از یک متن تاریخی محض است. در چنین رویکردی هم البته محاسن و مضایقی هست: از یک سو، نویسنده داده های زیادی در اختیار دارد و شخصیت ها و رویدادهایی پیش ساخته که می تواند آنها را بازسازی کند و مورد استفاده قرار دهد و از دیگر سو به خاطر قیاس آنچه در داستانش روایت می کند با آنچه در تاریخ به عنوان واقعیت ثبت شده، امکان کمتری برای مانور متخیل دارد.
2 خوانندگان این نوشتار اگر داستان «سرود کریسمس» نوشته ی چالز دیکنز را نخوانده باشند، قطعاً انیمیشن «اسکروچ» را که کمپانی دیسنی از این داستان اقتباس کرده، دیده اند. در آنجا شخصیتی به شدت کنس، بی عاطفه، مغرور و خودپسند را داریم که در شب سال نوی مسیحی هم حاضر نیست گره از ابروان بگشاید و سر کیسه را شل کند و به جبران بدی هایی که در حق دیگران کرده بپردازد. اما شب که به خانه می رود و می خوابد، رویایی مهیب می بیند. در رویایش به خانه ی تک تک زیر دستانی که از او صدمه خورده اند می رود و مرارت های زندگی آنان را می بیند. بعد در فلاش بک های متعدد، قصورها و جورهای خود نسبت به این افراد را مشاهده می کند و وقتی بیدار می شود، چنان تحت تاثیر این رویاست که شخصیتش متحول می شود و می کوشد تا با نیکوکاری، خطاهای پیشینش را جبران کند. این قصه ی سر راست و ساده را پیش کشیدم که بگویم شخصاً به هیچ وجه چسباندن انگ های مدرن و فرامدرن و پسامدرن و سوررئال و رئال جادویی و امثالهم را به «مردگان جزیره موریس» بر نمی تابم. این رمان هم به نظر من یک فانتزی ساده ی کلاسیک است با همان حال و هوای «سرود کریسمس». تنها تفاوتش این است که اینجا از ان تحول ناگهانی و سعی در جبران مافات خبری نیست و تنها نفس رویارویی یک دیکتاتور با گذشته ی مملو از خطا و ظلم خود، یک موقعیت انسانی تعمیم یافته را می سازد که خواننده را به داوری در باب حقانیت دیکتاتور گذشته و دیکتاتور تبعیدی کنونی دعوت می کند. ان وهم ها و فضا سازی های نماد گرایانه با استفاده از عناصر طبیعت هم بیشتر به صحنه آرایی شبیه هستند تا گفتمان هایی سمبلیک و سوررئال. «مردگان جزیره ی موریس» همان قدر سوررئال نیست که «سرود کریسمس» یا «ماشا الله خان در دربار هارون الرشید» نوشته ی ایرج پزشک زاد.
3 «مردگان جزیره ی موریس» مقدار زیادی متریال تاریخی در اختیار دارد و تنها یک نوع الگوی ساختاری. قصد دارد از تمام مواد خاموش استفاده کند و همه را در همین یک الگو بریزد. اما این امر به ساختار اثر لطمه ی شدیدی زده است. تمام مجال هایی که برای شخصیت پردازی و خلق داستان در دل داستان اصلی در اختیار نویسنده بوده اند، فدای تعصب او در تک الگوی ساختاریش شده اند. خصوصاً در مورد ورود شخصیت های مختلف به داستان و رویارویی شان با شاه مخلوع، این خصیصه به طرز آزاردهنده ای مشهود است. ده ها بار شاهد یک کروکی مشابه برای ورود شخصیت ها هستیم: شاه یکی از کسانی را که کشته یا در مرگش دخیل بوده یا ظلمی به او روا داشته را می بیند، ایزدی را صدا می زند و چرایی حضور آن فرد را در حریم خود جویا می شود. معمولاً جواب های ایزدی هم انفعالی و سربالاست. شاه به اجبار با فرد مذکور مواجه می شود و او شروع می کند به ارائه ی اطلاعات تاریخی که تو با من چه کردی و من برایت چه کردم و چه بر سرم آمد. اطلاعاتی که انگار از بطن داستان درسته بیرون می زنند و به عنوان اطلاعات عمومی در اختیار خواننده قرار می گیرند. اتفاق های ناخوشایند دیگری هم می افتد در دو حیطه ی زبان و پرداخت شخصیت ها، چرا که هر دو اسیر کلیشه های معهود و مرسوم هستند. خوب های معمول تاریخ، اینجا هم به شکلی تیپیکال و کلیشه ای خوب اند و بدها هم به طریق اولی بد. زبان هم پر دور نیست از ادبیات ساختگی سریال های تاریخ معاصر تلوزیون (خصوصاً در مورد شخصیتی مثل اسکراین که لهجه ی فارسی حرف زدنش عیناً مطابق کلیشه های سریال های سیماست.) اینجا دقیقاً همان جاهایی است که فرهاد کشوری می توانست با خلاقیت در زبان و بافت شخصیت هایش به یک رمان بی ایراد و ماندگار برسد. خصوصاً با توجه به این نکته که بخش عمده ای از رمان دارد به شکلی دراماتیک با دیالوگ پیش می رود و به همین دلیل انتظار می رود که در انتخاب ادبیات و امکاناتی که در دیالوگ برای پرداخت وجوه مختلف یک شخصیت هست، دقت های بیشتری شده باشد. اما آدم های تاریخی این رمان می آیند و دیالوگ هایشان را ادا می کنند و کلی معلومات عمومی نویسنده را به رخ خواننده می کشند و بعد در میان درختان او کالیپتوس گم می شوند. این الگو موجب می شود که بتوان احتمال داد کتاب می توانست هم نصف حجم فعلیش را داشته باشد و هم سه برابر حجم فعلیش باشد.
4 با این همه من هوادار «مردگان جزیره ی موریس» هستم. نه به خاطر آن چیزی که هست، بلکه دقیقاً به خاطر چیزهایی که نیست. رمانی است که می توانست خودش را در هزارتوی یک فرم پیچیده و پرمدعا گم کند و تکنیک ها و جادو و جمبل های نویسنده اش را به رخ بکشد، اما این گونه نیست. چون با انتخاب فرم سر راست و کلاسیکش دارد قصه را روایت می کند، می توانست اثری باشد نزدیک به جریان غالب داستان نویسی ایران و با چاشنی ملودرام برای خودش خواننده تور کند، اما اینگونه هم نیست. کشوری تمام تلاشش را صرف نوشتن یک داستان ساده و سالم کرده که موضوعش برای بسیاری از کتاب خوان های بالقوه و بالفعل این روزگار ایران چندان جذاب نیست. با این حال اگر حوصله کنید و دل بدهید به داستانش، پس از پایان کتاب چندان احساس غبن نمی کنید. این خصیصه در روزگاری که وقت گذاشتن و خواندن اکثر داستان های جدید تولید وطن مایه ی تاسف و پشیمانی آدم می شود، کم حسنی نیست. پس فکر می کنم گزافه نیست اگر بگوییم «مردگان جزیره ی موریس» تجربه ی پاکیزه و محترمی است که ایرادهایش را موقتاً می شود به پاس آبرومندیش و به پاس قصه مند بودنش نادیده گرفت.
1- ماهنامه تجربه، شماره ی 20، ویژه نامه نوروز، فروردین 92، ص 44
وظیفه ی ادبیات تنها تحریف تاریخ نیست بلکه گاهی ادبیات ناگفته های تاریخ را به تصویر میکشد .باسپاس