زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

یاد

کارلوس فوئنتس درگذشت

فرهاد کشوری


کارلوس فوئنتس نویسنده ی نامدار مکزیکی در سال 1928 در پاناماسیتی به دنیا آمد. دبستان را در واشنگتن و مدرسه ی متوسطه را در بوینس آیرس و سانتیاگو گذراند. سپس تحصیلاتش را در ژنو ادامه داد. پدرش دیپلومات بود و او به همراه خانواده اش در کشورهای مختلف زندگی کرد. بعد ها خودش هم چون پدرش دیپلومات شد.

بیشتررمان های فوئنتس به زبان فارسی ترجمه شده است: آئورا، گرینگوی پیر، پوست انداختن و کنستانسیا ترجمه ی عبداله کوثری، آسوده خاطر و مرگ آرتمیو کروز ترجمه ی مهدی سحابی، سر هیدرا ترجمه ی کاوه میرعباسی، لائورا دیاس و اینس ترجمه ی اسداله امرایی، خویشاوندان دور ترجمه ی مصطفی مفیدی و آب سوخته ترجمه ی علی اکبر فلاحی. فوئنتس درکتاب ارزشمند «از چشم فوئنتس»، درباره ی خودش، سروانتس، دیدرو، گوگول، بونوئل، بورخس، کوندرا و مارکز نوشته است. این کتاب را مترجم خوب معاصر، عبداله کوثری ترجمه کرده است. فوئنتس در مقاله ی «سروانتس، یا نقد خواندن» از کتاب «از چشم فوئنتس» می نویسد: «داستایوسکی وقتی دن کیشوت را رمانی می خواند که در آن دروغ حقیقت را نجات می دهد همین معنی را در سر داشت. ژرف نگری نویسندهء روس بسی فراتر از رابطهء هنر یک ملت با تاریخ آن را درمی یابد. داستایوسکی از رابطه ای گسترده تر، یعنی رابطهء میان واقعیت و تخیل سخن می گوید: در دن کیشوت لحظه ای مسحور کننده هست، و آن هنگامی است که شهسوار افسرده سیما به بارسلون می رسد و همهء بندهای توهم را از واقعیت می گسلد. او دست به کاری می زند که آخیلوس، انه آس، و سِر لانسلوت هرگز قدرت آن را نداشتند: به تماشای چاپخانه می رود، پای به جای می گذارد که در آن ماجراهایش بدل به شیء می شود، کالایی خواندنی می شود. بدین سان سروانتس دن کیشوت را به سوی یگانه واقعیش می فرستد: واقعیت داستان.»1

کارلوس فوئنتس از آن دسته  نویسندگانی است که ارزش  آثارشان به گونه ای است که به راحتی راه خود را به کشورهای دیگر باز می کنند و مورد توجه علاقمندان ادبیات داستانی قرار می گیرند. اما ما علاقمندان ادبیات داستانی هنگام اعلام اسامی برندگان نوبل ادبیات در سال های اخیر، حیران می مانیم که در ده سال گذشته، داوران جایزه نوبل چه معیارهایی را در نظر می گرفته اند که فوئنتس در صدر انتخابشان نبود. در این سال ها از نوبلی های ادبیات، تنها ماریو بارگاس یوسا نویسنده ی قدری چون فوئنتس بود. فوئنتس می توانست فقط به خاطر رمان «مرگ آرتمیو کروز» جایزه را ببرد. وقتی برمی گردم و نگاه می کنم به لیست کسانی که جایزه نوبل ادبیات را نبردند و همچنان خواننده دارند و نامدارند، در برابر عده ای از برندگان جایزه که نه کسی می شناسدشان و اگر هم نامشان را هم می داند اثرشان را نمی خواند حیرت می کنم. کارلوس فوئنتس در لیست بزرگانی چون آنتون چخوف، لئون تولستوی، مارسل پروست، فرانتس کافکا، جوزف کنراد، جیمز جویس، ویرجینیا وولف، خوان رولفو، گراهام گرین، خورخه لوییس بورخس قرار می گیرد که جایزه نوبل نگرفته اند.

فوئنتس در آثارش به دنبال هویت خود بود. هویت مکزیکی و آمریکای لاتینی اش. من توانایی فوئنتس را در روایت صحنه هایی از جنگ داخلی اسپانیا در رمان آرتمیو کروز را پس از گذشت بیش از بیست و پنج سال که از خواندش می گذرد هنوز فراموش نکرده ام. مرگ او پایان یک عمر تلاشش در راه نوشتن و ارتقاء ادبیات داستانی بود. یادش گرامی باد.

 

1-     از چشم فوئنتس، کارلوس فوئنتس، ترجمهء عبداله کوثری، انتشارات طرح نو، چاپ اول 1384 ، ص 98 سطر 10 تا 19     

نظرات 1 + ارسال نظر
رحمان چوپانی 1391/03/09 ساعت 16:41

فوئنتس زنده است با آثار جاودانه اش. سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد