زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

داستایوسکی آفرینندهء رمان چند آوایی

داستایسفکی آفرینندهء رمان چند آوایی

میخاییل باختین

ترجمهء محمدجعفر پوینده

 

درآمدی بر جامعه شناسی ادبیات

آدرنو .ایوتادیه. باختین. برشت...

گزیده و ترجمهء محمدجعفر پوینده

انتشارات نقش جهان ۱۳۷۷

 

در این کتاب کوشیده ایم تا اصالت داستایفسکی را در مقام نویسنده ای نشان دهیم که شکل های جدیدی از نگرش ادبی را عرضه کرده و به همین دلیل توانسته است جلوه های تازه ای از انسان و زندگی او را ببیند و کشف کند. توجه ما بر نظرگاه ادبی جدیدی متمرکز شده است که به داستایفسکی امکان داد تا افق نگرش ادبی را گسترش بخشد و انسان را از زوایه دیگری از نگرش ادبی ملاحظه کند.

 داستایفسکی، «خط مکالمه» را در سیر پیشرفت نثر ادبی اروپایی ادامه داده و نوع جدیدی از رمان را آفریده است: رمان چند آوایی. ما در این کتاب کوشیده ایم تا ویژگی های نو آورانه همین نوع رمان را روشن کنیم. به نظر ما آفرینش رمان چندآوایی نه فقط در توسعه نثر ادبی رمانی – یعنی تمام انواعی که در مدار رمان تحول می یابند – بلکه به طور کلی در توسعه اندیشهء ادبی بشر، پیشرفتی بس عظیم به حساب می آید و می توان به روشنی تمام از اندیشهء ادبی چندآوایی ویژه ای سخن گفت که از چارچوب نوع رمان فراتر می رود. این اندیشه را می توان در مورد آن جنبه هایی از انسان به کار بست که کار ادبی صورت گرفته براساس اصول تک گویی، ممکن نیست به آن ها دستیابی داشته باشد؛ در میان این جنبه ها، آگاهی انسانِ اندیشه گر و عرصهء مکالمه در دل این آگاهی، در ردیف نخست قرار دارند.

 در حال حاضر رمان داستایفسکی شاید پرنفوذترین الگوی رمان در غرب است. انسان های طرفدار ایده ئولوژی های بسیار متفاوت که غالباً دشمن سر سخت ایده ئولوژی خود داستایفسکی هستند، از او در مقام نویسنده پیروی می کنند: آنان فریفته و تسلیم ارادهء ادبی داستایفسکی و اصل جدید اندیشه ادبی ای می شوند که او کشف کرده است.

اما آیا این گفته بدان معناست که رمان چند آوایی پس از این که کشف شد شکل های رمان استوار بر تک گویی را فرسوده و بی حاصل می داند و از میان برمی دارد؟ بدیهی است که نه. هیچ گاه نوع ادبی جدیدی که زاده می شود، به نفی یا جایگزینی هیچ یک از انواع موجود نمی پردازد. هرنوع ادبی جدید کاری جز تکمیل انواع قدیمی و گسترش حوزه انواع موجود انجام نمی دهد. در واقع هر نوعی حوزه هستی ممتاز خود را دارد و در آن حوزه جایگزین ناپذیر است. به همین سبب پیدایش رمان چندآوایی فرایند پیشرفت شکل های رمان استوار بر تک گویی (رمان زندگی نامه ای، تاریخی، رمان آداب و رسوم، رمان حماسه و مانند آن ها) را به هیچ وجه قطع یا محدود نمی کند، زیرا آن عرصه هایی از هستی انسان و طبیعت که به شکل های پژوهش ادبی عینی و فرجام آفرین – یعنی شکل های استوار بر تک گویی – نیاز دارند، همیشه حفظ می شوند و گسترش می یابند. اما یک بار دیگر تکرار می کنیم که شیوه ادبی استوار بر تک گویی نمی تواند به تمامی ژرفا و ویژگی های آگاهی انسان اندیشه گر و عرصهء مکالمه در دل این آگاهی راه بیابد. این دو عرصه برای اولین بار در رمان چندآوایی داستایفسکی، موضوع بازنمایی حقیقتاً ادبی شده اند.

بنابراین نوع ادبی جدید به حذف یا جایگزینی انواع قدیمی نمی پردازد، بلکه هر نوع ادبی اساسی و مهم، پس از پیدایش، بر تمام دایرهء انواع قدیمی تاثیر می گذارد: به عبارت دیگر، نوع جدید، انواع قدیمی را آگاه تر می سازد؛ آن ها را وامی دارد تا به امکانات و محدودیت های خود، آگاهی بیشتری پیدا کنند، یعنی سادگی خود را پشت سر بگذارند. به عنوان مثال رمان در مقام نوع جدید، بر تمام انواع ادبی قدیمی (داستان، شعر، نمایش، تغزل) چنین تاثیری گذاشت. افزون براین، نوع جدید ممکن است تاثیر مساعد نیز بر انواع قدیمی داشته باشد؛ البته میزان چنین تاثیری به ماهیت خود انواع قدیمی بستگی دارد. به عنوان مثال می توان از گونه ای «رمان وارسازیِ» انواع قدیمی در دوران شکوفایی رمان سخن گفت. تاثیر انواع جدید بر انواع قدیمی، در بیشتر موارد به نوشدگی و غنای آن ها یاری می رساند (البته به شرطی که انواع قدیمی به «مرگ طبیعی» از بین نروند). این امر در مورد رمان چندآوایی نیز صادق است. روی زمینه شکل گرفته از آثار داستایفسکی، شماری از شکل های قدیمی ادبیات استوار بر تک گویی، سطحی و ابتدایی نمودار شدند. از این نظر تاثیر رمان چند آوایی داستایفسکی بر شکل های استوار بر تک گویی، بسار ثمربخش است.

رمان چندآوایی، الزامات جدیدی را بر اندیشهء زیبایی شناختی تحمیل می کند. این اندیشه که از شکلهای نگرش ادبی استوار بر تک گویی تغذیه کرده و سخت انباشته از آن هاست، این شکل ها را به صورت پدیده ای مطلق درآورده و محدودیت هایشان را ندیده است.

به همین سبب امروزه نیز هنوز شاهد گرایشی بسیار نیرومند به تبدیل رمان های داستایفسکی به تک گویی هستیم. این گرایش از جمله در موارد زیر جلوه گر می شود: هنگامی که می خواهیم در بررسی آثار، به تعریف های تمام و کمال و نهایی درباره قهرمانان برسیم، یا به اجبار، اندیشهء خاصی را بیابیم که به تک گویی نویسنده مربوط می شود، یا همه جا در جستجوی شباهتی سطحی با زندگی باشیم و مانند آن ها. بدین ترتیب ناتمامی بنیادین و گشودگی دنیای امروز داستایفسکی در مکالمه، یا به عبارت دیگر، اساس دنیای ادبی او، نادیده گرفته یا انکار می شود.

آگاهی علمی انسان معاصر آموخته است که در اوضاع پیچیدهء «دنیایی محتمل و ممکن» به پیش برود، از هیچ گونه «تعین ناپذیری» آشفته نگردد، و احتمالات و تعین ناپذیری ها را در نظر بگیرد و محاسبه کند. این آگاهی از مدت ها پیش به دنیای اینشتاین و به چندگانگی نظام های محاسبه وی و...خو گرفته است. اما در عرصهء پژوهش ادبی گاهی هم چنان، ناهنجارترین و ابتدایی ترین تعین خواسته می شود که البته ممکن نیست درست باشد.

دیگر وقتِ آن رسیده است که عادات تک گویی را کنار بگذاریم و با سپهر جدیدی که داستایفسکی کشف کرده، خو بگیریم و الگوی ادبی ای از جهان را راهنما قرار دهیم که بی نهایت پیچیده تر است: الگوی ادبی رمان چندآوایی که داستایفسکی آفریننده آن بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد