زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

درس های نوشتن

درس های نوشتن

هوشنگ گلشیری

  

 

 

 

 

    

باغ در باغ

هوشنگ گلشیری

انتشارات نیلوفر ۱۳۷۸

  

هوشنگ گلشیری از نویسندگان بزرگ، مدرن و تاثیرگذار زمانه ی ما بود که دریغا زود از میان ما رفت. گلشیری علاوه بر نوشتن داستان های کوتاه، بلند و رمان های درخشان، در آموزش داستان نویسی مدرن و پیشبرد آن تلاش زیادی کرد. بعد از هدایت گلشیری تاثیرگذارترین نویسنده ی ماست. یادش گرامی باد!

کتاب باغ در باغ مجموعه ی مقالات، سخنرانی ها و گفتگوهای گلشیری در مورد شعر، داستان و داستان نویسی است. درختی از باغ در باغ بزرگ را برای علاقه مندان داستان نویسی می آورم به امید آن که کسانی که این کتاب ارزشمند و آموزنده را نخوانده اند بخوانند.

 

وقتی یک داستان از ساختی برخوردار نباشد، پریشان باشد، نمی تواند آن تجربه را به زمان ما منتقل کند. درست مثل مجسمه ای است که اگر از ساختی برخوردار نباشد و اگر از یک زمانی بردارید بیاورید به زمان ما بی معنی می شود. ممکن است این برای آن انسان بدوی یک معنای ضمنی داشته باشد، یک معنای اشاره ای داشته باشد ولی اگر خودش فی نفسه از ساخت برخوردار نباشد وقتی می آید به زمان ما بی معنی می شودو حذف می شود، چیز بی ارزشی می شود.

  

زبان باید با مکان، اشخاص داستان و حادثه تطبیق داشته باشد. نمی توانید زبان فخیم به کار ببرید هم در یک صحنه عظیم جنگی و عشقی و هم وقتی پیرمردی تکیه داده به دیوار و چپق می کشد. زبان باید با شخصیت داستان هماهنگ باشد. این یکی از دستاوردهای داستان نویسی اواخر قرن بیستم یعنی داستان نویسی پس از هنری جیمز است.

 

عده ای با روی گردان شدن از رئالیسم به این نتیجه رسیده اند که هر چه دلشان می خواهد بنویسند. اثر باید از انسجام درونی برخوردار باشد. خلق یک اثر هنری کاری دشوار است. نویسنده های جوان ما نباید فریب زمانه را بخورند، بدانند که یک کار بزرگ شاید سالها وقت ببرد. البته این ضعف جامعه هم هست که نویسندگان خود را تامین نمی کند تا آنها مجال کافی داشته باشند و فارغ از دغدغه نان بنشینند و کار کنند .

 

نویسنده نیز، البته نویسنده جدی، نه از فکر و یا موضوع که از طریق زبان، از این صحنه، از این شخصیت، لحظه خاصش، شروع می کند و از طریق اجرای آن در عرصه جهان داستان مضمونش را شکل می دهد و نه بر عکس.

 

برای حیثیت ادب پارسی، برای حیثیت زبان پارسی می نویسم. فریب زمانه را نباید خورد، گاهی حتی آدم با خودش و مخاطبش درگیر می شود، و نوشته هم می شود باطل السحر اجنه ما، یعنی نویسنده به کابوسهای جمعی ما شکل می دهد، تجسد می بخشد تا ما را از آنها نجات دهد. خوب، خوانندگان بسیاری این را بر نمی تابند که خودشان را ببینند.

 

هر رمان مخلوقی است در کنار واقعیت که آن را نمی توان بر واقعیت زمانه نویسنده آن منطبق ساخت و یا حتی زمانه ی او را در آن به عینه بازشناخت. خلق و ابداعی است فراتر از حدود و ثغور پا در گریز و تنگ همه ی مسائل مبتلا به زمان نویسنده. دنیایی است از آدمهای مخلوق نویسنده در زمان و مکانی خاص که آفریده ی اوست- هرچند به ناچار از زمان نویسنده رنگ و بو دارد.

 

پرداختن به زمان خصیصه ی اساسی رمان قرن بیستم است، زمانی حاکم و قهار، و این میراثی است که از پروست، ویرجینیا وولف و جویس آغاز می شود و به فاکنر و سرانجام به بکت و دیگران میرسد. و در این برخورد و درگیری نویسندگان با زمان، گاه گرایشی هست به یکی از اصول تراژدی کهن یونان، اصل «وحدت زمان»، که کوتاه مدت بودن زمان یک تراژدی باشد. اما در این گونه رمانها، هرچند زمان وقوع رمان می تواند یک شبانه روز (در اولیس) و یا زمان تماشای بازی گلف (درفصل اول خشم و هیاهو) باشد، ولی شاید در این برخورد با زمان محدود، همان سخن ژید به کار گرفته شده است که می گفت: چرا ناتورالیستها می گویند رمان پاره ای است از زندگی؟ و اگر پاره ای است چرا باید حتماً پاره ای از طول باشد و نه از عمق؟

 

 ریشه بسیاری از برداشتها و ساده دلیهامان را از نوع آدمها، از سیر تاریخ، از روابط اجتماعی و غیره در آثاری  از این دست باید جست، چرا که به جای شناخت درست و عینی واقعیت، عرضه ی تنوع فرهنگ، آدمها، پرورش قدرت تخیل و تحلیلهامان الگوهایی را عرضه کرده اند که پرورش یافتگانش نه سازندگان تاریخ بلکه آدمهایی خواهند بود قدری مسلک، گوش و چشم به فرمان، با عقاید مشخص و رفتار و گفتار و حتی تکیه کلامهای مالوف، همه یکی و یکی همه.

 

اما رمان- حتی اگر رمان نویس خود نداند- نتیجه اعتقاد به مختار بودن انسان و اشراف او بر زمان و مکان و حوادث است، و رمان نویس با همه گیر وبندها، زیر ساخت و روساخت جامعه، یعنی حد و حدودی که اختیار او را مشروط می کند، بر تاریخ ساز بودن انسان معاصر صحه می گذارد: از زبانی مالوف به نوعی خاص که در خور کار اوست بهره می گیرد؛ این لحظه را از میان آن همه لحظات، این حادثه را از میان آن همه، و این آدم را از میان همه ی دیگران انتخاب می کند، و در نتیجه از مجموعه زبان (به ازای زمان و مکان و فضا و لحن و آدمها) و ریتم رمان (به ازای کلیت کار و حتی ضرب هر بند به ازای کل و این بند)، و نیز فضا و آدمهاو مکان ها و حوادث کلیتی می سازد قائم به ذات، اثری که با همه بستگی اش به رمان نویس و تاریخ زمان او نتیجه طیعی و جبری یک نوع زیست یا یک دوره نیست، به همین دلیل گرچه می توان در سنجش آن از جامعه شناسی و روان شناسی و نیز علوم ادبی سود جست، اما متر و معیار سنجش سرانجام از درون اثر به دست می آید. خلاصه آنکه در پشت هر بند و همه کلیت رمان، انسانی، رمان نویسی نشسته است قائل به اصالت فرد، کسی که خود مسئول بندبند آن است و نمی تواند با توسل به نقل ناقلان و یا سیر تاریخ گذشته و حال، مثلاً تسلسل حوادث، و یا واقعیت موجود عصرش از این مسئولیت شانه خالی کند. پس رمان نویس خلاق و صنعتگر است و مختار.

 

 زبان یک رمان مشخص لزوماً زبانی است قراردادی میان نویسنده و خواننده. هیچ رمان نویسی در هیچ جای جهان نمی تواند مثلاً گفتگوی فلان سیاه هارلمی و یا بهمان استاد هاروارد را همان گونه بنویسد که آنها می گویند.

 

رمان نویس با درونی کردن سرگذشت و روابط آنان مجالی فراهم می آورد تا درک این دیگران – این مکان و یا آن شخص، یا یک عصر – بی واسطه شود و خواننده پس از گذراندن تجربه زیستن در دیگری درمی یابد که حتی همین رهگذر خیابانی دارای گذشته ای است دارای حس و عاطفه است، پس این دیگری من نیز هست و نه شیئی مزاحم، یا شماره ای در شناسنامه .

 

دیکتاتورها اغلب فاقد تخیل اند و اگر هم چیزی بخوانند ادبیاتی را می پسندند که بر زمان و مکان موجود یا تاریخی دلالت نکند، مثلاً داستان یا شعری را ارج می نهند که مصالحش آدمهای و اشیا و وقایع ازلی و ابدی باشد. در نتیجه دیکتاتورها  در هر زمان و مکان که باشند دشمن ادبیات نو و پویای زمانه خودند.

 

نویسنده آدمی است منضبط و انجام کار تنها به استعداد منوط نیست، نمی توان منتظر الهام نشست، تا آنجا که اگر رمان را شروع کردیم باید هر روز به نوشتن و باز نوشتن آن دست زد. گاه حتی نویسندگان در ساعت مشخصی به کار نوشتن می پردازند، مثلاً بالزاک از صبح زود تا حوالی ظهر و هرروز می نوشته است و در مجموع بهترین وقت برای نوشتن همان صبح زود تا ساعاتی از روز است.

 

نویسندگان ما متاسفانه به دلیل حرفه ای نبودن از چنان انظباط و چنین نظمی محرومند، و مثلاً اغلب از غروب به بعد به کار می پردازند و در کار نوشتنشان اغلب با قطعهای کوتاه و گاه طولانی وقفه می افتد.

 

واقعیت تخته پرش نویسنده است و بی این تکیه گاه از چرخش موزون در فضای خلق و ابداع خبری نخواهد بود.

 

در باب ارج یک اثر داستانی فقط تنوع حوادث آن و مقدار اطلاعات نویسنده نیست، بلکه باید ببینیم که آیا اثر مورد نظر در نظر اول یک داستان هست یا نه. مقاله نویسی، تبلیغ، آموزگاری و غیره به جای خود ارجی دارند.

 

واقعیت داستانی – با همه بدیهایش به واقعیت موجود یا تخیل نویسنده – واقعیتی قائم به ذات است و توجیه واقعی بودن این یا آن حادثه و نیز علت وقوع آنها در خود داستان باید باشد.

 

جستجوی تکنیک مهمترین مشغله یک نویسنده جدی است تا آنجا که بعضیها گفته اند که همین تکنیک وسیله کشف است. تازه هیچ محتوایی بدون فرم ، بدون اثر بر روی زبان، انتخاب بهترین نظرگاه درخور، تنظیم حوادث و غیره تحقق پیدا نخواهد کرد.

 

کسی که می نویسد باید بداند برای گفتن یک جمله در عرصه زبان امکانات متعددی وجود دارد و یک قصه یا وقایع رفته بر کسی یا کسانی را می توان به انحای مختلف تعریف کرد، که تنها یکی از این انواع به نسبت با درونمایه و نیز جهان بینی نویسنده می خواند.

 

آنکه نویسنده امروز یا فردا چه با خواندن آثاری در نقد و تحلیل و چه با استفاده از کسانی که در این زمینه آزموده ترند – چون متاسفانه در کلاسهای درسی ما از دبستان و دبیرستان گرفته تا دانشگاه انگار سخن از داستان و داستان نویس گفتن نهی شده است – برچند و چون آثار پیش از خود اشراف پیدا می کند. اما چون خود قلم به دست می گیرد ، باید همه این چند و چونها را مثل همه آن خرافات نادیده بینگارد و افسار قلم را به دست نبض، قلب، خلاصه حواس خود بسپارد.

 

نسل های بعد بی رحم اند و باید هم باشند. مدیون کارهای کرده و اثر ماندگارند و بس. پس نوشتن برای کسی که تازه قلم به دست می گیرد نباید تفنن باشد، حتی اگر برای گذراندن زندگی ناچار به کار دیگری بپردازد. باید روزی را تدارک دید که از همین قلم اعاشه کند. جامعه نیز باید این تحمل و تسامح را داشته باشد تا به جای پروراندن شاعران و نویسندگان وظیفه خوار و جامگی طلب پاسخگوی نیازهای کسانی باشد که نمی گذارند غبار عادتها ، روزمرگیها ف باید و نبایدهای دوره ای و هرچه از این دست میان او وهستی فاصله بیندازد.

 

داستان به نظر من خلق جهانی داستانی است در برابر جهان موجود که یکی را واقعیت موجود می نامم و دیگری را واقعیت داستانی.

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام دوست عزیز سال نو مبارک ممنون بخاطر اطلاعات مفیدی که به ما دادی خوشحالم که با انسان فرهیخته ای همچون شما آشنا شدم موفق و سربلند باشین شما رسماً دعوتید به خوندن پست وبلاگم منتظر حضو گرم شما هستیم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد