زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

گفتگو

گفتگوی هفت پرده، نامه ی فرهنگ دانشگاه صنعتی اصفهان

با فرهاد کشوری

کارنامه : شب طولانی موسی/ و ...

*شما چطور وارد داستان می شوید؟ یعنی چه اتفاقی می افتد که تصمیم به نوشتن می گیرید؟

- نمی توانم خیلی مشخص بگویم. ولی شاید بشود گفت نوشتن من بیشتر عاطفی و احساسی  هست. حساسیت من به محیط اطراف باعث شد که به داستان رو بیاورم، یعنی یک احساس و عاطفه نسبت به محیط اطراف خودم.

من در یک محیط کارگری در جنوب کشور به دنیا آمدم. شرایط خاص طبقاتی را در این محیط کاملاً حس می کردم. محله ها طبقه بندی شده بود. اول محله کارگری بود، بعد محله های کارمندی که هر کدام براساس Grade طبقه بندی شده بود و ورود ما به آن محله ها ممنوع بود. این تضادها و تفاوت هایی که در محیط اجتماعی بود- چه در سطح مدرسه و چه در محیط شهر- به علاوه ی عوامل مختلف دیگری که بیشتر اجتماعی بود باعث شد که من به داستان رو بیاورم. باید بگویم، بیشتر براساس یک نوع کنش با محیط زندگی، یا یک نوع تقابلی که احساس می کردم این محیط با من همسان نیست. به نوعی همین مساله باعث شد که من به نوشتن رو بیاورم و یک بار عاطفی و احساسی شدیدی را تخلیه کنم.

*به طور خاص ، اگر بخواهید داستانی بنویسید، چطور وارد فضای آن می شوید؟

- در حقیقت داستان به نوعی به من تحمیل می شود. یعنی داستان در ذهن من است تا روزی که من آن را بنویسم. البته به این صورت نیست که من بنشینم و مثلا بگویم که امروز می خواهم داستانی را در مورد فلان مساله یا فلان موضوع بنویسم. داستان در حقیقت یک نوع کنش محیطی است که در ذهن من قرار می گیرد و این ذهنیت باعث می شود که کلیت داستان ماندگاری خود را حفظ کند. مثلا وقتی در جزیره ی خارک در پروژه های صنعتی کار می کردم، از محیط پروژه و از آدم هایش، حس هایی در ذهن من ایجاد شد که سال هاست با من است. در حقیقت فرصت نکردم که این رمان را بنویسم ولی این رمان ننوشته به نوعی در من حضور دارد، تا روزی که من آن را بنویسم. البته نوشتن به این صورت نیست که من بخواهم عین چیزی را که اتفاق افتاده است بنویسم. تخیل هم نقش دارد، یعنی نوشتن به نوعی تلفیق بین تخیل و واقعیت است. بیشتر داستان هایی که من می نویسم، باز به نوعی به مسائل اجتماعی و محیط بر می گردد. البته ممکن است داستانی باشد که خیلی هم شبیه آن واقعه نباشد، ولی به نوعی از زندگی اجتماعی گرفته شده است. همان طور که گفتم، در حقیقت داستان به نوعی خودش را به من تحمیل می کند، نه این که من بنشینم و بگویم امروز می خواهم داستانی راجع به فلان واقعه بنویسم و بعد شروع کنم به نوشتن.

*یک صحنه های میخکوب کننده ای در داستان های شما هست که خواننده را به شدت سرجایش می نشاند. فکر می کنید فقط محیط زندگی شما در این نوع نوشتن موثر بوده است یا در این میان عوامل دیگری هم دخیل بوده است؟

- تاثیر محیط زندگی که به هر جهت هست. می شود گفت که در یک محیط کارگری مثل خوزستان آن روزها، زندگی حالت شهرهای سنتی را نداشته است. در آن محیط حرکت ها شدیدتر بود، چون زندگی صنعتی بود، و به همین دلیل ما خیلی چیزها را تجربه کردیم. من خودم به نوعی تحت تاثیر نفت خوزستان، رمان «شب طولانی موسا» را نوشتم. در حقیقت این رمان در مورد دوران ملی شدن صنعت نفت و حوادث بعد از آن نوشته شده است. در سال 67 هم رمانی نوشتم به نام «اتاق هفتم» ، که به نوعی مربوط به دوران شروع صنعت نفت در مسجد سلیمان است. این ها نشان می دهد محیط می تواند خیلی تاثیر داشته باشد. من خودم به این مساله خیلی معتقدم. سال هاست در پروژه های شرکت های خصوصی صنعت نفت کار می کنم، در جاهای مختلف ماهشهر، خارک ، و ... این ها تجاربی را به من آموخته است. در زبان داستان، چیزی که ما استفاده می کنیم در حقیقت مکالمه یا گوش دادن به صحبت های دیگران است، مثل مادر و پدر، فامیل، یا افراد محلی. پس محیط می تواند تاثیر زیادی در نویسنده داشته باشد. ولی پرداخت خود کار هم به نوعی موثر است، یعنی تخیل هم در این جا بدون نقش نیست.

*شما- در درون خودتان- بین غریزی نوشتن و رعایت تکنیک ها و نظریه ها، مرزی احساس می کنید؟ یعنی زمانی بوده است که احساس کنید تکنیک به کارتان ضربه می زند؟ یا این که دیگر نمی توانید غریزی بنویسید؟

- در حقیقت، تا قبل از چاپ رمان «شب طولانی موسی»، بیشتر یک حالت غریزی نویسی در کارم بود. یعنی شروع می کردم به نوشتن و کمتر از بالا به مجموعه نگاه می کردم. وقتی می نوشتم ، نوشته برایم تمام شده بود، و بعد داستان را چند بار بازخوانی می کردم. ولی الآن به این معتقدم که تنها غریزی نویسی درست نیست. وقتی شروع می کنم به نوشتن، غریزه ی خود جوش می تواند تاثیر خوبی روی کار داشته باشد، ولی این که بعد برگردیم و از نگاه تکنیک به داستان کوتاه یا رمان نگاه کنیم، می تواند خیلی موثر باشد. من به تکنیک صرف اصلا معتقد نیستم یعنی این که ما بخواهیم در یک رمان یا داستان، بیش از هر چیز یک نوع سبک را پیاده کنیم. کلا فشاری که تکنیک روی داستان می آورد را دوست ندارم. دوست دارم کار در عین حالی که تکنیک دارد، تکنیک زده نباشد، یعنی تکنیک اش متناسب با کار باشد. علاوه بر تکنیک، ما باید مضمون هم داشته باشیم. برای من اصل داستان است، اول باید یک داستان داشته باشیم و بعد به مساله ی تکنیک داستانی را بگوییم که ممکن است دیگر داستان نباشد، بلکه فقط تکنیک باشد. چیزی که متاسفانه در بعضی از کارهای امروزی می بینیم، این است که داستان گویی محو می شود و فقط تکنیک باقی می ماند. البته کار غالب داستان نویسان جامعه ی ما این طور نیست، داستان نویسان برجسته ی ما همه داستان می نویسند، یعنی داستان دارند و داستان گو هستند.

* الان کاری را آماده ی چاپ دارید؟

- کارهایی که الان دارم مربوط به زمان قبل است که هنوز چاپ نشده اند. رمانی دارم به نام «آخرین سفر زرتشت» که یک رمان تاریخی است و در سال 1376 نوشته شده است. ولی الان دارم بازخوانی اش می کنم و یک مقداری روی زبان و روی خود کار اصلاحاتی انجام می دهم. فعلا این رمان وقت مرا گرفته است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد