زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

کی ما را داد به باخت؟ زمان، تقدیر یا... (جواد ماه زاد)

کی ما را داد به باخت؟ زمان، تقدیر یا...

جواد ماه‌زاده




 
 
کی ما را داد به باخت 
فرهاد کشوری
انتشارات نیلوفر ۱۳۸۴ 

 
«کی ما را داد به باخت» در وهله اول روایتگر قصه‌ای خوانا و تکنیک محور است که با دستاویز قرار دادن موضوعی متعلق به زمانی دور و حاکمیت ساختار سنتی- فئودالی در ایلات غربی کشور، داستانی معین و رخدادی بومی و اجتماعی را در بستری از بازی‌ها و شیوه‌های زمای تکرار شونده باز می‌گوید.
داستان از آنجا آغاز می‌شود که جعفرقلی به دزدیدن چند گوسفند نزد خان اعتراف می‌کند و تضمین می‌دهد که خسارت ناشی از کشتن و خوردن آنها را به صاحبش باز گرداند. خان که به پشیمانی او وقعی نمی‌گذارد، دستور اشد مجازات را برای وی صادر می‌کند و بدین ترتیب جعفرقلی که به واسطه خبر چینی یکی از همدست‌ها رودست خورده، بی‌آنکه مقصران دیگر ماجرا را لو دهد، به تنهایی روانه محبس که دژی سنگی در دل کوه است می‌شود.

نویسنده با تثبیت پایه داستان و ایجاد گره‌ها و معماهایی که هم برای راوی (من راوی) و هم برای مخاطب ابهام‌زا و پرسش برانگیز است، راوی اول شخص و کاونده خود را وا می‌دارد تا مدام به عقب گریز زده و حوادث پیشین و ماجراهایی را که از سرگذرانده، یک به یک و خارج از توالی زمانی روایت کند. شاید بتوان یکی از جالب توجه‌ترین ویژگی‌های این رمان را که موجب می‌شود اطلاق داستان بلند را نیز درباره آن بکار گرفت، روایت یکپارچه و بی‌تقطیع داستان دانست. «کی ما را داد به باخت» که از ذهن سیال و پررفت و برگشت راوی (جعفرقلی) سرچشمه می‌گیرد، در روندی بدون انقطاع، در برگیرنده روایات و ماجراهای کوچک و به هم پیوسته‌ای است که مجموعه ذهن، هویت و فردیت قهرمان را می‌سازند. در «کی ما را داد به باخت» اغلب اتفاقات و تحولات پیش از وقوع داستان رخ داده و آدم‌ها نیز در همان موعد بخش عمده‌ای از زیست داستانی خود را از سر گذرانده و از همین روست که در طول روایت، تلاشی از سوی نویسنده در معرفی کامل شخصیت‌ها و واکاوی جهان برون و درون آنها انجام نشده و هرآنچه باز گفته می‌شود تداوم سرگذشت و نقش آفرینی آنان از آغاز شکل‌گیری‌شان تا وقوع و انجام داستان است.

در اینجا می‌بایست به این نکته توجه داشت که آنچه به عنوان فلاش بک، گریزهای پیاپی به گذشته و اتصال‌های نامحسوس و ظریف حال و گذشته در رمان به چشم می‌خورد، به هیچ عنوان موجب رجعت نویسنده به خاطره‌گویی و شیوه‌های کلاسیک نشده و با استفاده از قدرت مانور و میدان عمل نامحدود من راوی، شگردی بالنسبه سینمایی یا تصویری را اتخاذ کرده است. می‌توان گفت هیچ یک از کنش‌ها، یادآوری‌ها و تصاویر عینی گذشته، صرفاً به شیوه «نقل» و «بازگویی» تشریح نمی‌شود بلکه به مدد راوی مجدداً در مقابل مخاطب رخ داده و بازسازی می‌شود؛ به معنی دیگر زمانی که زمان شکست شده و راوی به ماجرایی دیگر نقب میزند، تمام آن آدم‌ها و رویدادها بدون دخالت راوی به تصویر درآمده و سپس با اتمام روایت دوباره به خط اصلی داستان وصل می‌شود. با این وصف می‌توان گفت رمان به روایتی شفاهی اما مکتوب می‌‌ماند که تسلیم شیوه من راوی شده است؛ راوی بی‌ادعا و مشوشی که برای نقل سرگذشتی خاص قائل به روایتی خطی نیست و مدام میان گذشته و حال پرسه می‌زند.

جدا از شگردهای زبانی و زمانی نویسنده در به کارگیری زمان پرتقطیع و شکسته- که البته در دل روایتی یکپارچه و به هم‌پیوسته از جانب راوی اول شخص جاری است- مضمون اثر نیز از جهاتی قابل بحث و تامل برانگیز نشان می‌دهد. فضا و ماجرای داستان، ایلیاتی و روستایی و لحن، زبان و توصیفات رایج هم منبعث از این فضا و همخوان با محیط درون متنی است.

نویسنده در این اثر استفاده بجا و شایسته‌ای از اصطلاحات و الفاظ بومی کرده و ضمن تلاش برای حفظ لحن عامیانه نکته دیگری که در باب مضمون اثر می‌بایست به آن اشاره داشت، نحوه مواجهه راوی با نظام ارباب- رعیتی، نقد مناسبات فئودالی و نمایش زورگویی و سلطه خان‌ها و ناچاری و درماندگی رعیت‌های تیره بخت است. جعفرقلی و هیبت و بقیه دزدان گوسفندان که زیر فشار سلطه نظام خانی و جبر محیط، توانایی مقابله و اعتراض و بسامان ساختن اوضاع زندگی خود را ندارند، برای رفع گرسنگی و فراموشی محرومیت و فقر دائمی‌شان، گوسفندانی را هر از چند گاه می‌دزدند و کباب می‌کنند و به شکم می‌بندند. اینان البته به پیامد و عقبه خطرناک کار خود به نیکی واقفند و هر یک در نوع خود طعم شکنجه و روغن داغ و دژ و محبس خان را چشیده ولی به هر شکل، این خطر را به جان خریده و رفع محرومیت و دستیابی به نداشته‌ها را- هر چند آنی و زود گذر- به هر قیمت ممکن تجربه می‌کنند. این چنین است که غم‌نان و گرسنگی و فقر، معضلات ناشی از ساختار ارباب و رعیتی و تضادهای طبقاتی عمیق و دهشتناک به تمی فراگیر در رمان بدل می‌شود.

در «کی ما را داد به باخت» سرنوشت آدم‌ها و فرجام ماجراها به ساختار قدرت ختم می‌شود اما با وجود همه ناملایمتی‌ها، بی‌عدالتی‌ها و ظلم‌ها و ناحق‌های روا داشته شده، باز هم نه جعفرقلی و نه هیچ کس دیگر توانایی و جرات عریضه نویسی و شکایت و کشانیدن خان به پای میز محاکمه را ندارد. سر رشته تمام بدبختی‌ها و فلاکت‌های افراد در جهان داستان به خان منتج می‌شود و این روند به گونه‌ای پیش می‌رود که خیانت‌ها، آدم فروشی‌ها، حقه بازی‌ها، کلاهبرداری‌ها و بی‌عدالتی و بی‌انصافی‌های ریز و درشت وارد آمده برطبقه رعایا، سر آخر نوعی چرخش باطل و دوار را پیش‌رو می‌گذارد؛ به گونه‌ای که گویی این تقدیر، محتوم، غیرقابل تغییر و تکرار شونده در طول زمان است و از این‌رو آنچه در پایان برجعفرقلی و هیبت و سایر دژنشینان رخ می‌دهد، تفاوتی با ابتدا و قاعدتا پیش از ابتدای حوادث داستان نمی‌کند. گرچه راوی سرانجام از دز خلاصی می‌یابد و کسانی نیز که به آنجا تبعید می‌شوند به زودی خواهند رفت اما به نظر می‌رسد که فرجام‌ نهایی کار همان خواهد بود که تا کنون بوده و خان هم به طور طبیعی هیچ‌گاه مشمول قانون و تعرضی در آینده نخواهد بود. با این وجود باید گفت مضمون و بن مایه سیاسی اثر با نمایش رگه‌هایی ظریف از بروز آگاهی و دانایی عوامانه در میان توده‌ها و سربر آوردن اعتصابات و شورش‌های خرد و ریز علیه نظام اربابی و حاکمان ظل‌ا... در میان جامعه محروم، تنها در برخی نقاط رمان بروز یافته است اما در همین اندازه نیز شکل روایت به گونه‌ای است که هیچ یک از این مفاهیم و درونمایه‌ها به روساخت و کلیت اثر بدل نشده و مخاطب بیش از هر چیز با داستانی ایلیاتی و حادثه محور، شخصیت‌هایی روستایی و کشمکش‌هایی بومی و اجتماعی مواجه است. رمان «کی ما را داد به باخت» را فرهاد کشوری نوشته و نشر نیلوفر در سال جاری منتشر کرده است.



                        روزنامه اعتمادملی- شماره ۲۲۵
                             ۲۰ آبان ۱۳۸۵
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد