عکسالعمل متعصبانه در مقابل رمان تاریخی
گفتگوی خبرگزاری ایسنا با فرهاد کشوری
فرهاد کشوری میگوید: در رمانهای برگرفته از تاریخ چون وجود و نام شخصیتی تاریخی در میان است، به این نوع آثار واکنشهایی نشان داده میشود که در بسیاری از موارد ناشی از شناخت تاریخی نیست، بلکه عکسالعملی متعصبانه است..
این داستاننویس در گفتوگویی با ایسنا، درباره رمان تاریخی و جایگاه آن در ادبیات گفته است که متن آن در پی میآید.
- کشور ایران تاریخ طولانی و پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته، بنابراین پتانسیل خوبی برای نوشتن رمان تاریخی وجود دارد. شما فکر میکنید رمان تاریخی در کشور ما چقدر وجود دارد، جایگاه این ژانر در ادبیات داستانی ما چیست و نویسندههای ما چقدر به تاریخ توجه دارند؟
- فکر میکنم هیچ رمانی نیست که گوشهای و یا خردهای از تاریخ در آن نباشد. در «بوف کور» تاریخ را میبینیم. در «سمفونی مردگان». چطور؟ هیچکدام رمان تاریخی نیستند. در «مدار صفر درجه» احمد محمود هم همینطور. در رمانهای مرگ «آرتمیوکروزِ» کارلوس فوئنتس، «گفتوگو در کاتدرالِ» ماریو بارگاس یوسا و «بار هستیِ» میلان کوندرا که میدانیم رمان تاریخی نیستند، اما در هرسهتاشان تاریخ حضور دارد. رمان و داستان در خلأ نوشته نمیشود. هر اثر داستانی در مکانی و زمانی نوشته میشود. سهمی از این مکان و زمان هم از آن تاریخ است. تاریخ، گزارش و تحلیل روزگار رفته آدمی است. عدهای رمان تاریخی و آنچه را به تاریخ ربط دارد کاری مذموم و یا حداقل کمارزش میدانند. انگار نمیبینند که خودشان هم گرفتار تار و پود تاریخاند.
در سالهای حکومت رضاشاه که تاریخ و فرهنگ باستانی ایرانی مورد توجه قرار گرفت، تعداد رمانهای برگرفته از تاریخ از رمانهای تخیلی پیشی گرفت. البته تعدادی از اینها قصههای تاریخیاند. رمانهای تاریخی را غالباً در برابر رمانهای تخیلی قرار میدهیم. اما تخیل در رمانهای تاریخی سهم عمدهای دارد. این رمانها بیش از اینکه تاریخ باشند، رماناند.
رمانهای تبلیغی- تاریخی را خارج از محدوده رمان میدانم. به قول کوندرا اینها بیرون از تاریخ رماناند.
رمان تاریخی مثل هر اثر داستانی شخصیت و گره و کنش و واکنش و کشمکش و تعلیق و ... و اول و میانه و پایانی دارد و ماجرایی که از زاویه دید خاصی روایت میشود. گزارش تاریخی رمان نیست. قصه تاریخی اثری ماقبل رمان است و روایت تاریخی هم عناصر رمانی را ندارد. شاید بهتر باشد به جای رمان تاریخی بگوییم برگرفته از تاریخ. چون با گفتن رمان تاریخی سهم تخیل را نادیده میگیریم.
- آیا بستر نوشتن این گونه ادبی در کشور ما وجود دارد؟ موانع و محدودیتهای نوشتن در این گونه ادبی چیست؟
- نویسنده هنگام نوشتن خودسانسوری مانعش است و در مرحله کسب مجوز نشر، سانسور در برابرش میایستد. این محدودیت عمده نوشتن است.
در رمانهای برگرفته از تاریخ چون وجود و نام شخصیتی تاریخی در میان است، به این نوع آثار واکنشهایی نشان داده میشود که در بسیاری از موارد ناشی از شناخت تاریخی نیست، بلکه عکسالعملی متعصبانه است. رمان را عدهای برنمیتابند چون مطابق نگاهشان نیست. تاریخ را میشود تحریف کرد اما نه برای همیشه، چون علم است و با دروغپردازی میانهای ندارد. جایی هم برای تعصبورزی نیست، چون با واقعیت سر و کار دارد.
عدهای تصور غلطی از رمان برگرفته از تاریخ را جا انداختهاند و آن را در حدی خیلی پایینتر از رمان تخیلی رتبهبندی میکنند. تصورشان هم این است که رمانهای تخیلی از تاریخ در اماناند و کاری به آن ندارند. چطور میشود اثر تاریخ را در «سنگ صبور» صادق چوبک و «داستان یک شهرِ» احمد محمود و «ترس و لرزِ» غلامحسین ساعدی و «کلیدرِ» محمود دولتآبادی ندید!؟ متاسفانه تاریخ را از زندگی انسان جدا میکنیم و نقشش را در لت و پار و کج و معوج کردن و یا در رشد انسانها نمیبینیم. ما در تاریخ متولد میشویم و در آن میمیریم و عدهای از آدمها حتی بعد از مرگشان در آن به زندگیشان ادامه میدهند.
تخته پرش رمان تخیلی واقعیت و رمان برگرفته از تاریخ، تاریخ است. در رمان برگرفته از تاریخ تخیل در نوشتن و به سامان رساندنش سهم مهمی دارد اما نمیتواند واقعیات و مستندات تاریخی را در بستر تخیل دگرگون کند، چون پایههای تاریخی رمان خدشهدار میشود.
در رمان برگرفته از تاریخ سهم تخیل بیشتر از واقعیت تاریخی است. در رمان «مأموریت جیکاک» که پیشتر با نام «صدای سروش» منتشر شد، دانستهها درباره شخصیت اصلی به یک صفحه هم نمیرسد. درحالی که رمان ۱۸۳ صفحه است که نشان از نقش تخیل در نوشتنش دارد.
- نوشتن رمان تاریخی چقدر میتواند در ادبیات به لحاظ جذب مخاطب تأثیر داشته باشد؟
- اگر منظور شما از جذب خوانندگان، تیراژ کتاب باشد فکر نمیکنم در این بازار کساد کتاب و خواننده موفق باشد، اما میتواند در جذب مخاطب جدی مؤثر باشد. مخاطبها یکسان نیستند. برداشت افراد مختلف از یک رمان متفاوت است که بستگی به دقت در خواندن و تأمل در اثر دارد. نویسنده مخاطبی را دوست دارد که با خواندن و تأمل در اثرش چیزهایی را کشف کند که از دید او پنهان مانده است.
- آیا با توجه به تاریخ میتوان رمانهای ماندگار خلق کرد؟
- یکی از رمانهای ارزنده تاریخ کوتاه داستاننویسی ما «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری است. گلشیری تاریخ قاجار را دستمایه کارش کرد و اثر شاخص خود را نوشت.
سه شنبه 29/خرداد/1397
مسیر جامعه در جهت عکس کتابخوانی است*
گفتگوی روزنامه آرمان(آریامن احمدی) با فرهاد کشوری، به مناسبت نمایشگاه کتاب
گروه ادبیات و کتاب: فرهاد کشوری (1328-آغاجاری) اهل مسجدسلیمان است. نزدیک به چهار دهه است که مینویسد. «بچه آهوی شجاع» در سال 1355 اولین کارش بود که در حوزه کودکونوجوان منتشر شد. کار دیگری از او منتشر نشد تا هفدهسال بعد که «بوی خوش آویشن» را نشر داد. یکدهه بعد با انتشار «شب طولانی موسا» که برایش نامزدی جایزه گلشیری را به ارمغان آورد، حضورش پررنگتر شد. کارهای بعدی او حضور جدی او در ادبیات داستانی معاصر را نشان میدهد: «کی ما را داد به باخت؟ (نامزد جایزه گلشیری و تقدیرشده در جایزه مهرگان ادب)، «آخرین سفر زرتشت» (رمان سوم جایزه ادبی اصفهان) و «مردگان جزیره موریس» (رمان برگزیده جایزه مهرگان ادب).
از کتابهای جدید و تجدید چاپیتان بگویید.
کتاب تازهام مجموعه داستان «تونل» است. این مجموعه دوازده داستان دارد و نشر نیماژ آن را منتشر کرده است. کتاب تجدیدچاپشدهام «ماموریت جیکاک» است که قبلا آن را نشر روزنه با نام «صدای سروش» چاپ کرده بود. مجوزش را از نشر روزنه گرفتم و به نشر نیماژ دادم.
در طول سالهای برگزاری نمایشگاه، چه چیزهایی برایتان حائز اهمیت بوده و چه چیزهایی ناخوشایند؟
وجود نمایشگاه و تداومش را لازم میدانم. بازاری است برای عرضه کتاب. ممکن است بگویند در نمایشگاههای کتاب اروپا و آمریکا کتاب فروخته نمیشود، کارهای فرهنگی انجام میگیرد و قراردادهای ترجمه بسته میشود. آنها نیازی ندارند که کتابهایشان را در نمایشگاه بفروشند، چون تیراژ کتابهایشان بالاست. با تیراژ هزارتایی که نمیشود نمایشگاهی چون فرانکفورت راه انداخت. اما میشود برنامههای سخنرانی و پرسش و پاسخ با نویسندگان و مترجمان گذاشت تا باعث ارتقای کیفیت نمایشگاه کتاب شود. البته در این مورد نباید شیوه گزینشی به کار برد. این کار را اگر به ناشران بسپارند، خودشان بهتر میتوانند آن را به سرانجام برسانند. آنچه که توی ذوق میزند برداشتن کتابهایی از غرفههاست که مجوز ارشاد را هم گرفتهاند. مورد دیگری که آن را ناخوشایند میدانم، وجود غرفههای کتابهای کمکدرسی در نمایشگاه است. چرا کتابهای کمکدرسی را در نمایشگاه جداگانهای عرضه نمیکنند؟
از خاطرات تلخ و شیرینتان در طول سالهای برگزاری نمایشگاه کتاب بگویید؟
سالهایی که در نمایشگاه بینالمللی برگزار میشد، انگار زندهتر بود. تجربه خوبم از آن دو، سه سال (اوایل دهه هشتاد) دیدن محمد محمدعلی بود و چند نویسنده دیگر. در نشری مینشستی و کلی حرفوبحث بود. دوسال پیش که رفتم انگار نمایشگاه از من دور شده بود. حس کردم مال من نیست.
به سبک و سیاق نمایشگاههای بینالمللی که فضایی است برای تبادلنظر و انتقال تجربیات نوشتن و ترجمه به دیگران، حالا که این امکان در نمایشگاه کتاب تهران میسر نیست یا اگر هست در بازار داغ فروش کتاب چندان به چشم نمیآید، کمی از تجربههای نوشتنتان بگویید.
نویسندهای که نوشتن را جدی میگیرد، خودش راهش را پیدا میکند. اما فشرده بگویم که نویسنده از صف روزمرگی بیرون میزند تا بهدنبال علاقهاش که خواندن و نوشتن است، برود. برای انجام این کار تعادل و روال عادی زندگیاش را بههم میزند. تعادل خودش را هم بههم میریزد. از نظر روانشناسی آدم سالم کسی است که هر چیزی را بهقاعده انجام بدهد و در کاری افراط نکند. اما نویسنده باید افراطکار باشد. نوشتن شاگردی تمام عمر است. این را ما از داستاننویسان بزرگ آموختهایم. اگر نویسندهای احساس کرد دیگر به آموختن نیاز ندارد، کارش تمام است. چون راه بیانتهای آموختن توقف ندارد. نویسنده آدم فروتنی است. کجا رفتند اشخاصی که یکی، دو داستان چاپ کردند و هنگام حرفزدن با دیگران چانهشان را بالا میگرفتند و لحن صدایشان را عوض میکردند؟ اگر کسی میخواهد نویسنده شهرش بشود بهتر است قلمش را کنار بگذارد و برود دنبال کار دیگری و وقت خودش را تلف نکند. چون در همان شهر محدود و مدفون خواهد شد. نویسنده به حرف مدعیانی که خودشان کاری نکردهاند، توجه نمیکند. نویسندگی اینطور شروع نمیشود که کسی صبح بیدار بشود و به خودش بگوید از امروز میخواهم نویسنده شوم. مگر آنکه ابزارش را از پیش داشته باشد. نوشتن کاری فردی است و بازنشستگی ندارد. نوشتن شاخکهای حساس میخواهد. برای نوشتن باید بسیار خواند. نباید بهدنبال مدهای ادبی رفت، چون مدها زودگذرند.
از بین کتابهای خودتان، کدامیک را پیشنهاد میدهید؟ و از نویسندههای دیگر چه کتابهایی؟
از خودم سخت است کتابی را به کتابهای دیگرم ترجیح بدهم. از این میگذرم. از میان آنها که خواندهام، رمان «کوچه ابرهای گمشده» از کوروش اسدی، «این سگ میخواهد رکسانا را بخورد» از قاسم کشکولی، «سایه تاریک کاجها» از غلامرضا رضایی، «یزله در غبار» از علی صالحی، «با شب یکشنبه» از محمدرضا صفدری و «آه ای مامان» از احمد حسنزاده را پیشنهاد میکنم.
و پرسش آخر: حالِ کتاب در این روزگار چطور است و پیشبینیتان از آینده کتاب چیست؟ و اینکه چه کارهایی میتوانیم بکنیم که کتاب، در این وضعیت بحران مخاطبی که رنج میبرد، حالش بهتر شود؟ یا بهبیانی دیگر، دولتها چه کاری میتوانند بکنند؟ آیا این بحران، از خود دولتها ناشی میشود؟
متاسفانه در این چهلسال هیچ دولتی برنامه مدونی برای کتابخوانی نداشته است. نه اینکه پیشتر برنامه درستی بود. اما حداقل در کانون پرورش فکری خانمهای کتابدار، نقش مهمی در افزایش تعداد کتابخوانها داشتند. از مهدکودک و دبستان باید کار کرد. اصلا مسیر جامعه درست در جهت عکس کتابخوانی و مطالعه است. مسابقه ثروتاندوزی است. کورس سوپر میلیاردرشدن. یادم میآید وقتی جوان بودیم اگر میدیدیم کسی سوار ماشین گرانقیمتی بود میگفتیم این ماشین را از کجا آورده؟ اما امروزه بسیاری در سودای پورشه و مازراتی میسوزند. کاری هم ندارند صاحب ماشین، آن را از کجا آورده است. عواملی که مانع کتابخوانی است، یکیدوتا نیست. از بیش از ششدهه پیش، بیشتر کتابخوانهای ما دانشآموزان، معلمان و دانشجویان بودند. الن بیشتر اینها که جزو اقشار متوسط و پایین جامعهاند حقوق و درآمدشان کفاف زندگیشان را نمیدهد. قیمت کتاب هم مثل اجناس دیگر گران شده. بیکاری هم معضل دیگری است. چندنفر را میشناسید که کتابخواناند و خریدن کتاب برایشان دشوار شده است؟
*- روزنامه آرمان، شماره 3598 ، 18 اردیبهشت 1397 ، ص 7
روزهای آخر زندگی غلامحسین ساعدی و روایت تصفیههای استالینی در نمایشگاه کتاب*
فرهاد کشوری با داستانهای تونل، دستنوشتهها و مأموریت جیکاک به نمایشگاه کتاب سیویکم میآید.
فرهاد کشوری (نویسنده) در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، درباره آخرین داستانها و رمانهایش که در سیویکمین نمایشگاه کتاب تهران عرضه میشود؛ گفت: برای نمایشگاه امسال یک کتاب تازه و دوتا چاپ مجدد دارم. مجموعه داستان «تونل» که به تازگی منتشر شده، دوازده داستان دارد. داستان کابوس روزهای آخر زندگی غلامحسین ساعدی در بیمارستان سنت آنتوان پاریس است. او در وهم و خیال از روی تخت بلند میشود، از بیمارستان بیرون میزند تا خودش را به آپارتمانش برساند. سراغ دست نوشتههایش برود یا چمدانش را بردارد و برود فرودگاه. او هربار ناچار میشود برگردد بیمارستان. داوود، داستان کشتی زیبای میکل آنژ است که آن را به آهن خرها فروختهاند. از کشتی مکل آنژ، مجسمه ی نقرهای کوچک داوود به ناصر رخشا میرسد. مجسمه همدمش میشود و نمیگذارد شبها بخوابد. در انکار، ایساک بابل در روزهای آخر عمرش، گرفتار زندان و تصفیههای استالینی و بازجویی و فشارهای روانی است. او که بیگناه است بر اثر شکنجه و بیخوابی ناچار میشود به جاسوسی و خیانت اعتراف کند.
او در توضیح دیگر داستانهای این مجموعه ادامه میدهد: تونل داستان گروهی از کارکنان شرکتی ژاپنی است که به حفر تونل دوم آب کوهرنگ مشغولاند. ماجرای این داستان وقایعی است که در طول کار شبانه در تونل، بر آنها میگذرد. قلعه ماجرای مردی است که، برای دیدن قلعه ی پرتغالیها به جزیره ی هرمز میرود. راوی بعد از بازدید روزانهاش از قلعه، شبانه به آنجا برمی گردد تا از سنگ قبر زنی عکس بگیرد. توی قلعه با زنی روبه رو میشود که میخواهد ارواح قلعه را ببیند. بیگانه، روایت روز آخر زندگی صادق هدایت است. روزی که از پلههای میدان تِرترِ شروع میشود و توی آشپزخانه ی ساختمان شماره ۳۷ مکررِ خیابان شامپیونه، با باز کردن شیر گاز به آخر میرسد. سنجه، تحقیر، آواز ققنوس مجنون، یاور، سایه و عروسک شش داستان دیگر این مجموعهاند.
کشوری درباره رمان «دستنوشتهها» نیز بیان میکند: در رمان «دست نوشتهها»، بیژن احمدی شبی که دارد به خانه نامزدش میرود، از توی ساختمان نیمه سازی فریادی میشنود. مردی از ساختمان بیرون میزند، سوار پیکانش میشود و میرود. بیژن میرود توی ساختمان و در یکی از اتاقها با جسدی روبه رو میشود. بیژن که قاتل را از پشت سر دیده، تنها چیزی که از او میداند هیکلِ درشت، کت و شلوار قهوهای رنگ و پیکان سفیدش است. مقتول نویسنده است. بیژن که به تازگی با رمانهای جدی آشنا شده است، دیدن جسد نویسنده مسیر زندگیاش را تغییر میدهد. او کسانی را که کت و شلوار قهوهای به تن دارند، درشت هیکل و صاحب پیکان سفیداند تعقیب میکند. همه جا مردی که کاپشن سرمهای به تن دارد و هم هیکل قاتل است در تعقیب اوست. بیژن هرچه بر او میگذرد مینویسد تا اگر به قتل رسید دست نوشتههایش بماند. او به دنبال قاتل میگردد و قاتل هم او را که تنها شاهد قتل است، تعقیب میکند.
این نویسنده افزود: رمان «مأموریت جیکاک» نیز پیشتر با نام «صدای سروش» چاپ شده است و اینبار نشر نیماژ آن را با نام «مأموریت جیکاک» منتشر میکند. «مأموریت جیکاک» ماجرای جاسوسی انگلیسی است که در دورهٔ ملی شدن صنعت نفت به میان ایل بختیاری میرود تا با دکتر مصدق و جنبش نفت ملی مبارزه کند. او به کمک عصایی که بدن را میلرزاند، کلاهی نسوز که در آتش نمیسوزد و شعری بختیاری که ترجمهاش این است: هرکس مهر علی به دل دارد به نفت ملی نیازی ندارد. شیفتگان بسیاری پیدا میکند. با این سه سلاح به مرد قدیسی بدل میشود و به او «آقا» میگویند. جای پایش را میبوسند و خاک محل گذرش را توی کیسه میکنند و بر سر در خانهها میگذارند تا از مرض و بلا در امان باشند. او وعده میدهد که مردم را به مکانی میبرد که در آن دیگر نیازی به کار و زحمت نداشته باشند. در آنجا همه چیز در اختیارشان است و هرچه بخواهند برایشان مهیا میشود. اما پیش از آن باید دشمن «صاحبِ وجود» را از سر راه بردارند. او گرفتار عشقی بیفرجام میشود. حضور چهارماههاش ماجراهایی را به دنبال دارد و سرانجام رازش برملا میشود.
*- خبرگزاری ایلنا 24/01/1397