زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

درس های نوشتن

درس های نوشتن

ترجمهء مژده دقیقی

 

 

رویای نوشتن

ترجمهء مژده دقیقی

انتشارات جهان کتاب ۱۳۸۸ (چاپ سوم)

خانم مژده دقیقی از مترجمان خوب ماست که کارهای گزیده ای را انتخاب و ترجمه می کند. یکی از این آثار خوب، کتاب رویای نوشتن است. این کتاب در چاپ اول(۱۳۸۰) شامل گفتگو با سردبیر پاریس ریویو جورج پلیمپتن و گفتگو با هفت نویسنده، گابریل گارسیا مارکز، وودی آلن، دی پی جیمز، اسماعیل کاداره، وی. اس. نایپل و ژوزه ساراماگو بود. در چاپ سوم و ویراست جدید کتاب، پنج نویسنده ی دیگر، سیمون دوبوار، پل استر، ایزاک بشویس سینگر، اورهان پاموک و کازو ایشی گورو، یک نویسنده و مترجم ویلیام ویور و یک ناشر و ویراستار رابرت ژیرو به کتاب افزوده شده است. در ویراست جدید صفحه بندی کتاب نسبت به چاپ اول بهتر شده است.

مطالعه ی کتاب رویای نوشتن که چکیده ای از سال ها کوشش و عرق ریزان روح نویسندگان بزرگ است، برای علاقمندان ادبیات داستانی خواندنی و آموزنده است. علاوه بر آشنایی با شگردها، عادت های نوشتن و تجربه های نویسندگان بزرگ، ممکن جرقه ای باشد برای دست به قلم بردن علاقمندان به ادبیات داستانی. رویای نوشتن کتابی است که برای داستان نویسان هم به دو دلیل مفید است. یکی استفاده از تجارب و راه رفته ی نویسندگان دیگر، دوم برانگیختن شوق نوشتن در آن ها.

«در کتابهای من، هر لحظه ای که می گذرد، آنچه اتفاق افتاده به حساب می آید. وقتی کسی بنایی می سازد، مجبور است میان عناصر آن تعادل برقرار کند تا کل بنا فرو نریزد؛ کتاب هم درست به همین ترتیب تکامل پیدا می کند- به جستجوی منطق خود می رود، نه ساختی که از پیش برای آن معین شده.»

ژوزه ساراماگو  رویای نوشتن صفحه ی ۱۹۶

«نویسنده باید دقت کند که شخصیت داستانی را به کاری وادار نکند که خلاف منطق شخصیت اوست، ولی شخصیت داستانی استقلال ندارد. اسیر دست نویسنده است، اسیر دست من، ولی به شیوه ای که نمی فهمد اسیر است. شخصیتها به نخهایی متصل اند، ولی این نخها شل است؛ این شخصیت ها دچار توهم آزادی و استقلال اند،  ولی نمی توانند به جایی بروند که من نمی خواهم. وقتی چنین اتفاقی می افتد، نویسنده باید نخ را بکشد و به آنها بگوید: «حواستان باشد، اینجا رئیس منم.»

ژوزه ساراماگو  رویای نوشتن صفحه ی ۱۹۶

«من هستم که این شخصیت را تکامل می بخشم، ولی این کار به یک معنی نوعی خودسازی آن شخصیت هم هست که من با آن همراهی می کنم. یعنی من نمی توانم این شخصیت را بر خلاف خودش تکامل ببخشم. باید حواسم به این شخصیت باشد، وگرنه شروع می کند به انجام دادن کارهایی که در توان او نیست. مثلاً من نمی توانم شخصیتی را وادار به ارتکاب جرمی کنم که با منطق آن شخصیت جور در نمی آید- بدون انگیزش لازم، که برای توجیه آن عمل نزد خواننده ضروری است، منطقی به نظر نمی رسد.»

ژوزه ساراماگو  رویای نوشتن صفحه ی ۱۹۷

«فکر نمی کنم شکل بینی یا چانه شخصیت ارزش توصیف داشته باشد. به نظر من که خواننده ها ترجیح می دهند شخصیت را به تدریج در ذهنشان بسازند؛ درست این است که نویسنده این بخش از کار را به خواننده محول کند.»

ژوزه ساراماگو  رویای نوشتن صفحه ی ۱۹۸

«در رستورانی منتظر بودم ناهارم را بیاورند که ناگهان، کاملاً بی مقدمه، به این فکر افتادم که چه می شد اگر همهء ما کور بودیم؟ بعد، انگار در جواب سوال خودم، فکر کردم ولی ما واقعاً کور هستیم. این نطفه رمان بود.»

ژوزه ساراماگو  رویای نوشتن صفحه ی ۱۹۹

«آرزوی من این نیست که دنیا را نجات بدهم، ولی با این اعتقاد ساده زندگی می کنم که دنیا می توانست جای بهتری باشد، و خیلی راحت هم می توانست به جای بهتری تبدیل شود.»

ژوزه ساراماگو  رویای نوشتن صفحه ی ۲۰۳

«رمان تنها جایی دراین دنیاست که در آن دو نفر غریبه می توانند در نهایت صمیمیت همدیگر را ملاقات کنند. خواننده و نویسنده با هم کتاب را می سازند. این کار از هیچ هنر دیگری بر نمی آید. هیچ هنر دیگری نمی تواند حقیقت اساسی زندگی انسان را ارائه کند.»

پل استر بیان حقیقت از طریق دروغ صفحه ی ۲۵۳

«... هر کتابی یک کتاب جدید است. قبلاً هرگز آن را ننوشته ام، و همان طور که پیش می روم، باید خودم را آموزش بدهم که چطور آن را بنویسم. این واقعیت که در گذشته کتابهایی نوشته ام، ظاهراً در این میان هیچ نقشی ندارد. همیشه احساس می کنم مبتدی ام، و مدام با همان مشکلات مواجه می شوم، با همان موانع، همان سرخوردگیها. نویسنده کلی اشتباه می کند، کلی جمله و فکر را حذف می کند، کلی صفحه بی ارزش را دور می ریزد، و چیزی که در نهایت می فهمد این است که چقدر احمق است. این کار آدم را خوار و خفیف می کند.»

پل استر رویای نوشتن صفحه ی ۲۵۵

«برادرم قانونهایی را در مورد نوشتن به من گوشزد کرد که در نظرم مقدس اند. نه اینکه هرازگاهی  نتوان از این قانونها تخطی کرد، ولی خوب است آنها را به خاطر بسپاریم. یکی از آنها این بود که واقعیتها هرگز کهنه یا ملال آور نمی شوند، ولی تفسیرها همیشه می شوند. وقتی نویسنده ای سعی می کند بیش از حد توضیح بدهد، و از روان شناسی استفاده کند، در همان ابتدای کار دیگر زمانش گذشته است. تصورش را بکنید که هومر کارهای قهرمانهایش را بر اساس فلسفه یونان باستان، یا روان شناسی زمانه خود توضیح بدهد. آن وقت دیگر هیچ کس هومر نمی خواند! خوشبختانه هومر فقط تصویرها و واقعیتها را به ما ارائه کرد، و به همین دلیل هم ایلیاد و اودیسه در زمانه ما تازه اند. به نظر من، این موضوع در مورد همه داستانها صدق می کند. وقتی نویسنده ای سعی می کند انگیزه های قهرمانش را از دید روان شناسانه توضیح بدهد، از همان ابتدا شکست خورده است. این حرف به معنی آن نیست که با رمان روان شناسانه مخالفم.»

آیزاک باشویس سینگر رویای نوشتن صفحه ی ۲۵۹

«بله، آلدوس هاکسلی. او سعی کرد رمانی بر اساس روانکاوی فرویدی بنویسد. و فکر می کنم بدجوری شکست خورد. این رمان بخصوص الآن به قدری کهنه و ملال آور شده که حتی در مدرسه هم دیگر نمی توانند آن را بخوانند. برای همین، فکر می کنم وقتی نویسنده ای می نشیند و روانکاوی می کند، اثرش را ویران می کند.»

آیزاک باشویس سینگر رویای نوشتن صفحه ی۲۶۰

«داستان برای من تا وقتی داستان است که خواننده گوش می کند و می خواهد بداند چه اتفاقی می افتد. اگر خواننده همه چیز را از همان آغاز بداند، حتی اگر توصیف هم خوب باشد، آن داستان به نظر من داستان نیست.»

آیزاک باشویس سینگر رویای نوشتن صفحه ی ۲۶۰

«خیلی بد است که نویسنده نیمی نویسنده باشد و نیمی منتقد. چنین نویسنده ای به جای نوشتن داستان، دربارهء قهرمانهایش مقاله می نویسد.»

آیزاک باشویس سینگر رویای نوشتن صفحه ی ۲۷۰

«من فکر می کنم مزاحمت بخشی از زندگی انسان است و گاهی اوقات خوب است مزاحمتان بشوند چون از نوشتن دست می کشید و در همان ضمن که مشغول کار دیگری هستید، زاویه دیدتان تغیر می کند یا افق دیدتان وسیعتر می شود. در مورد خودم فقط می توانم این را بگویم که هرگز، آن طور که بعضی نویسنده ها می گویند، واقعاً در آرامش ننوشته ام. آن مزاحمتها هر چه بود، همچنان به گفتن چیزی که باید می گفتم ادامه دادم.»

آیزاک باشویس سینگر رویای نوشتن صفحه ی ۲۷۰

«ساخت داستان. این برایم سخت ترین قسمت است. اینکه داستان را چطور بسازم که جالب باشد. از همه آسانتر برایم عمل نوشتن است. وقتی ساخت داستان از کار درآمده باشد، خود نوشتن – توصیف و دیالوگ- خیلی راحت جریان پیدا می کند.»

آیزاک باشویس سینگر رویای نوشتن صفحه ی ۲۷۰

«گاهی احساس می کنم شخصیت داستانم باید وارد اتاقی بشود و هنوز هم نمی دانم چطور باید او را به این کار وادار کنم. شاید حالا اعتماد به نفسم بیشتر شده باشد، که گاهی اوقات ممکن است مضر باشد چون در آن صورت دیگر تجربه نمی کنید، فقط هر چه به نوک قلمتان می آید می نویسید. من سی سال است نثر می نویسم، برای همین فکر می کنم کمی پیشرفت کرده ام. با این حال ، هنوز هم گاهی در جاهایی که فکرش راهم نمی کردم، به بن بست می رسم. یک شخصیت داستانی نمی تواند وارد اتاق شود، و من نمی دانم چه کار کنم. هنوز! بعد از سی سال!»

اورهان پاموک رویای نوشتن صفحه ی ۲۸۴ و ۲۸۵

«تقسیم بندی کتاب به فصل های مختلف در نحوه تفکر من بسیار مهم است. موقع نوشتن رمان، اگر تمام خط داستانی را پیشاپیش بدانم – که بیشتر اوقات می دانم – آن را به فصلهای مختلف تقسیم می کنم و جزئیات اتفاقی را که دوست دارم در هر فصل بیفتد در ذهنم می سازم. الزاماً از فصل اول شروع نمی کنم و بقیه فصلها را به ترتیب نمی نویسم. وقتی فکرم کار نمی کند، که در مورد من مسئله چندان مهم و نگران کننده ای نیست، کارم را ادامه می دهم و هر قسمتی را که دوست داشته باشم می نویسم. ممکن است فصل اول تا پنجم را بنویسم و بعد ، اگر کار برایم لذت بخش نباشد، بپرم به فصل پانزدهم و از آن به بعد را بنویسم.»

اورهان پاموک رویای نوشتن صفحه ی ۲۸۵

«خشم و هیاهو روی من تاثیر گذاشت. آنچه از آن به جا ماند صدایی بود که در من شکل گرفت. خیلی زود شروع کردم به نوشتن از زبان اول شخص مفرد. اکثر اوقات، وقتی در قالب یک نفر دیگر فرو می روم، احساس بهتری دارم تا وقتی از زبان سوم شخص می نویسم.»

اورهان پاموک رویای نوشتن صفحه ی ۲۸۸

«هرچه سن نویسنده بالاتر می رود، بیشتر این سوال را از خودش می کند. من هفت رمان نوشته ام. خیلی دلم می خواهد قبل از مردن هفت رمان دیگر هم بنویسم. ولی از طرفی، زندگی هم کوتاه است. چطور است بیشتر از آن لذت ببرم؟ گاهی مجبورم واقعاً به زور این کار را بکنم. چرا می نویسم؟ معنی همه اینها چیست؟ اولاً، همانطور که گفتم، تمایلی است برای آنکه در اتاقی تنها باشم. در من یک وجه اهل رقابت و کم و بیش کودکانه هست که می خواهد تلاش کند و باز هم کتاب خوبی بنویسد. اعتقاد من به جاودانگی نویسنده ها روز به روز کمتر می شود. ما تعداد خیلی کمی از کتابهایی را که دویست سال پیش نوشته شده اند می خوانیم. اوضاع چنان سریع تغییر می کند که کتابهای امروز احتمالاً صد سال دیگر فراموش شده اند. تعداد خیلی کمی از آنها را خواهند خواند. دویست سال دیگر، شاید پنج تا از کتابهایی که امروز نوشته شده اند مطرح باشند.»

اورهان پاموک رویای نوشتن صفحه ی ۳۰۲ و ۳۰۳

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام به شما. خوشحال میشم به من سری بزنید وهمچنین راهنمایی هاتون شادم میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد