مصیبتی که میآید
کاوه میرعباسی
شب طولانی موسا
فرهاد کشوری
ققنوس ۱۳۸۲
«شب طولانی موسا» درامی گروتسک است با رگههایی از طنز (بدخواه ناشناسی که مدام غذای موسا را شور میکند و آن قدر در این اقدام راه افراط میپیماید که این آزار کودکانه خوره ذهنی و کابوس زندگی موسا میشود و او که به جان آمده است، در واکنش دست به اعمالی مسخره میزند و خود را در موقعیتهایی مضحک قرار میدهد، وقتی آستینهای پیراهن موسا را بریدهاند، نارنج- با ساده دلی تمام و بیآنکه قصد مزاح داشته باشد- پیشنهاد میکند آستینهای دیگری به لباس شوهرش بدوزد و کاملا جدی از او میپرسد آیا با این کار راضی میشود، عیسا با گرز موسا که مظهر اقتدار و عامل اعتماد به نفس و تکیهگاه معنوی پدرش است، برای پسر بچه همسایه کاردستی میسازد و بدتر از همه اینکه گرز کذایی یگانه یادگار پدر موسا بوده، زیرا او قبلا سایر متعلقات ابوی مرحومش را به باد داده است و...) که گهگاه گزنده، تلخ و سیاه هم میشود.
رویاهای هدر شده ما و پدرانمان
گفتگوی رضا قنبری با فرهاد کشوری
او فقط شبیه خودش است! مردی با جهانی پرآشوب در ذهنش که فقط هنگامی که آرامشی موقت پیدا میکند مینویسد. نویسندهای که بیش از حد صمیمی، مهربان و حساس است. و ساکت و ناشناس در حاشیه اصفهان به سفر کلمات میرود. همه چیز از خواندن کتاب «شب طولانی موسا» شروع شد و پس از آن «کی ما را داد به باخت» که در سال جاری کاندیدای چند جایزه ادبی بوده و موفقیتهایی را به دست آورده است. این گفتگو رهاورد سفر به اصفهان است. به بهانهی انتشار کتاب خوب و خواندنی
«کی ما را داد به باخت؟»
ادامه مطلب ...مجموعه داستان بوی خوش آویشن
نشر فردا ۱۳۷۲
مجید خیس از عرق پشت دیوار مورد های بنگله مستر لینک ایستاد. دست برد میان موردهای روبرویش. پدرش کنار تخته شیرجه خم شد و برگهای درخت میموزا را درون سطل ریخت.
پدرش می گفت: « جمع کردنشون سخته، کوچیکن و می چسبن به چمن. بد درختیه، بی ثمره، اما هر چی هست یه خوبی داره که همیشه سبزه.»
پدر کف دست هایش را به هم کوبید. سطل را برداشت و به طرف شیر آب رفت.