چرا ادبیات داستانی می خوانیم؟
۱-ادبیات داستانی دید خواننده را وسعت میبخشد و او را با جان های ناآرام شخصیت های آثار ادبی درگیر میکند. خواننده صدای دیگران را میشنود که از عشق، نفرت، محبت، ترس، شجاعت، مرگ، زندگی، شادی، اندوه و زورگویی و حقارت میگویند. خواننده با خواندن یک اثر ادبی خوب همان آدمی نیست که در ابتدا بوده، چیزی به اندیشه و احساس او افزوده میشود.
۲- ۲- ادبیات داستانی احساس آدمی را تلطیف و روان های زمخت را میتراشد و نرم میکند. بخشی از تاثیر ادبیات داستانی انتقال عواطف و احساسات به واسطه ی شخصیت های آثار ادبی است. یک گفتگو و یا یک تصویر چه بسا دل خواننده ای را بلرزاند و او اندوهگین و یا شادمان واژههای سیاه کتاب را دنبال کند و هنگامی که کتاب را به پایان می رساند حس کند چیزی هرچند ناچیز در وجودش دگرگون شده است.
۳- ۳- چون یکی از اهرمهای قدرتمند نویسنده تخیل اوست و تخیل محدودیت نمیشناسد، ادبیات داستانی خواننده را از چارچوب ذهنی خود آزاد میکند. ادبیات داستانی نه چون علم محدود در قوانین خود است و نه چون فلسفه محاط در ایدهها و تئوریهایش. پس چشم اندازی بر روی خواننده می گشاید به وسعت جهان.
۴- ۴- ادبیات داستانی خواننده را با سرزمینهای دیگر بیآنکه پا به آنجا گذاشته باشد آشنا میکند. در گفتگو در کاتدرال ماریو بارگاس یوسا، خواننده حس میکند شهروندی از لیما است و با خواندن مگسهای ماریانو آسوئلا، گرینگوی پیر کارلوس فوئنتس و پدر پاراموی خوان رولفو شاهد جنگهای خشونتبار انقلاب مکزیک می شود.
۵- ۵- خواننده ادبیات داستانی بهتر میتواند مکنونات ذهنی خود را بیان کند و چهبسا خوانندهی امروز نویسندهی فردا باشد و روزی دست به قلم ببرد و بخشی از آن چه در این جهان بر او گذشته است و یا او را برانگیخته است بنویسد.
۶- ۶- ادبیات داستانی تفکر انسان به طبیعت، جامعه، زندگی و آدمها را دگرگون میکند. برای خوانندهی آثار ادبی، واژههای انسان، زندگی، مرگ، دوستی، عشق، اندوه و شادی دیگر همان واژههای پیشین نیستند. ذهنیت ژرفتری از پدیدههای بشری بر او مکشوف میشود.
۷- ۷- چون بخشی از آثار ادبیات داستانی مرهون تجربهی زیستهی نویسنده و در نهایت شخصیتهای اثر اوست، ادبیات داستانی بر تجربه ی شخصی خواننده می افزاید. خواننده در برابر جهانی برساخته قرار میگیرد و همپای شخصیتها با واژهها پیش میرود و از کردار و گفتارشان میآموزد.
۸- ۸- ادبیات داستانی خواننده را از صف روزمرگی بیرون میکشاند و تلنگری به جان او میزند و میبردش به گفتگو با شخصیتهای تمامنشدنی آثار داستانی. در رمان خشم و هیاهو، کونتین را در سفر مرگ همراهی میکند و با «ک» در هزار توی ورود به قصر سرگردان میشود.
۹- ۹- ادبیات داستانی یکی از ستونهای فرهنگ بشری است. در چند قرن اخیر از عناصر مهم فرهنگسازی و تحول اندیشه و احساس آدمی بوده است.
۱۰- ادبیات داستانی از تمام کاستها، توهمات نژادی و قومی، مرزبندیهای دینی و عقیدتی آدمیان می گذرد و خواننده، سخن سیاه و سفید و زرد و سرخ، سخن انسان هایی با ایدهها و اعتقادات متفاوت را میشنود بیآنکه رنگ چهره و سرزمین و یا عقیده واعتقاد آن ها مانع درک سخنشان شود.
۱۱- ادبیات داستانی نه خشونت را توجیه میکند و نه زور و ارعاب و اختناق و بیعدالتی و ستم را، ادبیات صحنهی گفتگوی میلیاردها آدم این کره خاکی به واسطه قلم نویسندگانشان از هر زبان و سرزمین است.
ادبیات داستانی میتواند بزرگترین عرصه برای اشتراک تجربه زیستی انسانها باشد.با تشکر از متن شما