زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

گفتگوی آریامن احمدی(روزنامه آرمان) با فرهاد کشوری به مناسبت نمایشگاه کتاب

مسیر جامعه در جهت عکس کتابخوانی است*

گفتگوی روزنامه آرمان(آریامن احمدی) با فرهاد کشوری، به مناسبت نمایشگاه کتاب

 

گروه ادبیات و کتابفرهاد کشوری (1328-آغاجاری) اهل مسجدسلیمان است. نزدیک به چهار دهه است که می‌نویسد. «بچه آهوی شجاع» در سال 1355 اولین کارش بود که در حوزه کودک‌ونوجوان منتشر شد. کار دیگری از او منتشر نشد تا هفده‌سال بعد که «بوی خوش آویشن» را نشر داد. یک‌دهه بعد با انتشار «شب طولانی موسا» که برایش نامزدی جایزه گلشیری را به ارمغان آورد، حضورش پررنگ‌تر شد. کارهای بعدی او حضور جدی او در ادبیات داستانی معاصر را نشان می‌دهد: «کی ما را داد به باخت؟ (نامزد جایزه گلشیری و تقدیرشده در جایزه مهرگان ادب)، «آخرین سفر زرتشت» (رمان سوم جایزه ادبی اصفهان) و «مردگان جزیره موریس» (رمان برگزیده جایزه مهرگان ادب).

از کتاب‌های جدید و تجدید چاپی‌تان بگویید.

کتاب تازه‌ام مجموعه داستان «تونل» است. این مجموعه دوازده داستان دارد و نشر نیماژ آن را منتشر کرده است. کتاب تجدیدچاپ‌شده‌ام «ماموریت جیکاک» است که قبلا آن را نشر روزنه با نام «صدای سروش» چاپ کرده بود. مجوزش را از نشر روزنه گرفتم و به نشر نیماژ دادم.

در طول سال‌های برگزاری نمایشگاه، چه چیزهایی برایتان حائز اهمیت بوده و چه چیزهایی ناخوشایند؟

وجود نمایشگاه و تداومش را لازم می‌دانم. بازاری است برای عرضه کتاب. ممکن است بگویند در نمایشگاه‌های کتاب اروپا و آمریکا کتاب فروخته نمی‌شود، کارهای فرهنگی انجام می‌گیرد و قراردادهای ترجمه بسته می‌شود. آنها نیازی ندارند که کتاب‌هایشان را در نمایشگاه بفروشند، چون تیراژ کتاب‌هایشان بالاست. با تیراژ هزارتایی که نمی‌شود نمایشگاهی چون فرانکفورت راه انداخت. اما می‌شود برنامه‌های سخنرانی و پرسش و پاسخ با نویسندگان و مترجمان گذاشت تا باعث ارتقای کیفیت نمایشگاه کتاب شود. البته در این مورد نباید شیوه گزینشی به کار برد. این کار را اگر به ناشران بسپارند، خودشان بهتر می‌توانند آن را به سرانجام برسانند. آنچه که توی ذوق می‌زند برداشتن کتاب‌هایی از غرفه‌هاست که مجوز ارشاد را هم گرفته‌اند. مورد دیگری که آن را ناخوشایند می‌دانم، وجود غرفه‌های کتاب‌های کمک‌درسی در نمایشگاه است. چرا کتاب‌های کمک‌درسی را در نمایشگاه جداگانه‌ای عرضه نمی‌کنند؟

از خاطرات‌ تلخ و شیرینتان در طول سال‌های برگزاری نمایشگاه کتاب بگویید؟

سال‌هایی که در نمایشگاه بین‌المللی برگزار می‌شد، انگار زنده‌تر بود. تجربه خوبم از آن دو، سه سال (اوایل دهه هشتاد) دیدن محمد محمدعلی بود و چند نویسنده دیگر. در نشری می‌نشستی و کلی حرف‌وبحث بود. دوسال پیش که رفتم انگار نمایشگاه از من دور شده بود. حس کردم مال من نیست.

به سبک و سیاق نمایشگاه‌های بین‌المللی که فضایی است برای تبادل‌نظر و انتقال تجربیات نوشتن و ترجمه به دیگران، حالا که این امکان در نمایشگاه کتاب تهران میسر نیست یا اگر هست در بازار داغ فروش کتاب چندان به چشم نمی‌آید، کمی از تجربه‌های نوشتنتان بگویید.

نویسنده‌ای که نوشتن را جدی می‌گیرد، خودش راهش را پیدا می‌کند. اما فشرده بگویم که نویسنده از صف روزمرگی بیرون می‌زند تا به‌دنبال علاقه‌اش که خواندن و نوشتن است، برود. برای انجام این کار تعادل و روال عادی زندگی‌اش را به‌هم می‌زند. تعادل خودش را هم به‌هم می‌ریزد. از نظر روانشناسی آدم سالم کسی است که هر چیزی را به‌قاعده انجام بدهد و در کاری افراط نکند. اما نویسنده باید افراط‌کار باشد. نوشتن شاگردی تمام عمر است. این را ما از داستان‌نویسان بزرگ آموخته‌ایم. اگر نویسنده‌ای احساس کرد دیگر به آموختن نیاز ندارد، کارش تمام است. چون راه بی‌انتهای آموختن توقف ندارد. نویسنده آدم فروتنی است. کجا رفتند اشخاصی که یکی، دو داستان چاپ کردند و هنگام حرف‌زدن با دیگران چانه‌شان را بالا می‌گرفتند و لحن صدایشان را عوض می‌کردند؟ اگر کسی می‌خواهد نویسنده شهرش بشود بهتر است قلمش را کنار بگذارد و برود دنبال کار دیگری و وقت خودش را تلف نکند. چون در همان شهر محدود و مدفون خواهد شد. نویسنده به حرف مدعیانی که خودشان کاری نکرده‌اند، توجه نمی‌کند. نویسندگی اینطور شروع نمی‌شود که کسی صبح بیدار بشود و به خودش بگوید از امروز می‌خواهم نویسنده شوم. مگر آنکه ابزارش را از پیش داشته باشد. نوشتن کاری فردی است و بازنشستگی ندارد. نوشتن شاخک‌های حساس می‌خواهد. برای نوشتن باید بسیار خواند. نباید به‌دنبال مدهای ادبی رفت، چون مدها زودگذرند.

از بین کتاب‌های خودتان، کدام‌یک را پیشنهاد می‌دهید؟ و از نویسنده‌های دیگر چه کتاب‌هایی؟

از خودم سخت است کتابی را به کتاب‌های دیگرم ترجیح بدهم. از این می‌گذرم. از میان آنها که خوانده‌ام، رمان «کوچه ابرهای گمشده» از کوروش اسدی، «این سگ می‌خواهد رکسانا را بخورد» از قاسم کشکولی، «سایه تاریک کاج‌ها» از غلامرضا رضایی، «یزله در غبار» از علی صالحی، «با شب یکشنبه» از محمدرضا صفدری و «آه‌ ای مامان» از احمد حسن‌زاده را پیشنهاد می‌کنم.

و پرسش آخر: حالِ کتاب در این روزگار چطور است و پیش‌بینی‌تان از آینده کتاب چیست؟ و اینکه چه کارهایی می‌توانیم بکنیم که کتاب، در این وضعیت بحران مخاطبی که رنج می‌برد، حالش بهتر شود؟ یا به‌بیانی دیگر، دولت‌ها چه کاری می‌توانند بکنند؟ آیا این بحران، از خود دولت‌ها ناشی می‌شود؟

متاسفانه در این چهل‌سال هیچ دولتی برنامه مدونی برای کتابخوانی نداشته است. نه اینکه پیش‌تر برنامه درستی بود. اما حداقل در کانون پرورش فکری خانم‌های کتابدار، نقش مهمی در افزایش تعداد کتابخوان‌ها داشتند. از مهدکودک و دبستان باید کار کرد. اصلا مسیر جامعه درست در جهت عکس کتابخوانی و مطالعه است. مسابقه ثروت‌اندوزی است. کورس سوپر میلیاردرشدن. یادم می‌آید وقتی جوان بودیم اگر می‌دیدیم کسی سوار ماشین گران‌قیمتی بود می‌گفتیم این ماشین را از کجا آورده؟ اما امروزه بسیاری در سودای پورشه و مازراتی می‌سوزند. کاری هم ندارند صاحب ماشین، آن را از کجا آورده است. عواملی که مانع کتابخوانی است، یکی‌دوتا نیست. از بیش از شش‌دهه پیش، بیشتر کتابخوان‌های ما دانش‌آموزان، معلمان و دانشجویان بودند. الن بیشتر اینها که جزو اقشار متوسط و پایین جامعه‌اند حقوق و درآمدشان کفاف زندگی‌شان را نمی‌دهد. قیمت کتاب هم مثل اجناس دیگر گران شده. بیکاری هم معضل دیگری است. چندنفر را می‌شناسید که کتابخوان‌اند و خریدن کتاب برایشان دشوار شده است؟

 *- روزنامه آرمان، شماره 3598 ، 18 اردیبهشت 1397 ، ص 7 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد