در قلمروِ جهانی مسخ شده
نگاهی به مجموعه داستانِ «در سرزمینی دیگر» اثر شاپور بهیان
داریوش احمدی
مجموعه داستان «در سرزمینی دیگر»، اولین کار داستانی شاپور بهیان، نویسنده، مترجم و منتقد ادبی، کاری است درخور ستایش که توسط نشر پیدایش به بازار کتاب عرضه شده است. این مجموعه از ١٢ داستان کوتاه مستقل تشکیل شده است که ٩ داستانِ آن به شیوه روایت خطی و درونمایههایی واقعگرایانه، و ٣ داستانِ دیگر با لایههایی ذهنی نوشته شده است. بهیان در این مجموعه دو شیوه متفاوت روایت را تجربه میکند: داستانهای عینی و یا واقعگرا، و داستانهای ذهنی با لایههایی ژرف، که بهزعم ژیل دلوز، رویکردی ریزوماتیک دارند. فضای داستانهای واقعگرای بهیان، بیشتر برمبنای روابط خانوادگی، عشق، سوءظن، جنگ، ابتذال فرهنگی، ترس، حقارت و نابسامانیهای اجتماعی، با لایههایی به ظاهر کمرنگ، اما تأثیرگذار شکل گرفته است. این لایهها اگرچه کمرنگ هستند، اما آرامآرام نفوذ میکنند و تأثیرات خود را بر جای میگذارند. به نظر میرسد که حلقههایی، زنجیره داستانها را از هم گسسته است. با اینحال، اگر از دو منظر عینی و ذهنی به آنها نگاه کنیم، وحدتی را در داستانهای ذهنی بهیان مییابیم که بر داستانهای واقعگرای او برتری محسوسی دارد. بدینسان در داستانهای واقعگرای بهیان، داستانهای «راننده تاکسی تلفنی»، «حرفهای خصوصی»، «حامی»، و «دگرگونی» به لحاظ فُرم و محتوا، از بقیه شاخصترند.
داستان «راننده تاکسی تلفنی»، داستانی است که به دوران پس از جنگ تعلق دارد. این داستان از تورم و رکود اقتصادی، بیکاری، انزجار و عصیان جامعه آسیبدیده بعد از جنگ که هنوز از زیر فشار ویرانیِ جنگ خانمانسوز خود را رها نکرده است، سخن میگوید. جامعهای که برخی از دبیرهایش مجبورند در ساعات بیکاری، بهخاطر معاش توی یک آژانس تاکسی تلفنی کار کنند و بالطبع، راوی؛ راوی عصیانزده که از جنگ برگشته است، سرخورده از هنجارهای تحولیافته و تورم اقتصادی، مجبور میشود برای خود، کاری در تاکسی تلفنی دستوپا کند. در این میان، او ناخواسته با شخصی که میتواند نماینده اراذل و اوباش و یا لمپنیسم جامعه متحولشده در حال گذار باشد، درگیر میشود و جنگی که در ذهن راوی ادامه دارد، سر باز میکند و جلوههایی از خود را نشان میدهد. زدوخورد راوی با «مو قرمز»، بیشتر بهخاطر سرخوردگی او از زندگی و هنجارهای تازه ظهور کردهاند که برای راوی پذیرفتنی نیستند. بهیان در داستان «حرفهای خصوصی»، تلاش مذبوحانه خانوادهای سلطنتطلب را نشان میدهد که چگونه وقتی نمیتوانند فروپاشی نظام قدیم و ارزشها و هنجارهای نظام جدید را بپذیرند، به آدمهایی دیگر تبدیل میشوند. داستان «حرفهای خصوصی»، رنگ عوض کردن انسانی سلطنتطلب است که علیرغم میل باطنیاش، بنا به اقتضای زمان، تصمیم میگیرد به انسانی دیگر تبدیل شود. در این داستان، آقای «نیکفرِ» سلطنتطلب، که قبل از انقلاب در دستگاه دولتی برای خودش کسی بوده است، وقتی در حکومت جدید، اعتبار خودش را از دست میدهد و منفصل از خدمت میشود، مجبور میشود علیرغم میل باطنیاش رنگ عوض کند، آنچنان که گاه از تو بپرسد: «بالاخره راهت را پیدا کردی؟» یا «من در چشمان تو نور ایمان می بینم.» شاپور بهیان در این داستان از انسانی سخن میگوید که مدام به اقتضای زمان در یک فرایند پیچیده سیر میکند. داستان «حامی»، واریاسیون پیچیدهای از ذهن و سرشت یک انسان پروندهدار، در تقابل با یک صاحبمنصب بانفوذ است. راوی داستان حتی علیرغم ستیز و ذهنیت ایدئولوژیک، در ذهن خود با صاحبمنصب مدارا میکند و حتی به دست و پای او میافتد. اما صاحبمنصب برای او هیچ کاری نمیتواند بکند. چون سرنوشت او از قبل تعیینشده و محتوم است. در این داستان، شکست به منزله پیروزی است. پیروزی از آنسان که حامی توانسته بود ده دقیقه در برابر صاحبمنصب پایداری کند. داستانِ «حامی» را میتوان بهلحاظ فرم و تکنیک، یکی از درخشانترین داستانهای واقعگرای این مجموعه به حساب آورد. حامی میتواند داستان هر کسی باشد. داستان حقارتهای ما، شرمناکی و ترسهای ما، که خود را در پس جرمهای خیالیمان پنهان کردهاند. این جرمها تا آخر عمر با انسان میپایند و هرگز از ذهن پاک نخواهند شد. داستان «دگرگونی»، یک متافیکشن جذاب و خواندنی است که بهیان بر اساس رمانِ «دگرگونی» میشل بوتور نوشته است.
گروه دوم داستانهای شاپور بهیان، داستانهای اندیشه هستند. شاپور بهیان در این داستانها، دگرسانی و منطق معناها، نگاهها، و حرکتها را در جامعه خود، اساس کار خویش قرار میدهد. و بدینسان، فضای مفهومی خاصی را بهوجود میآورد که خواننده خود را در آن مستحیل میداند. دنیای ذهنی بهیان، دنیایی کافکایی و یا بهنوعی عاریتگرفته از کافکا است. هرچند روایتهای ذهنی بهیان کافکایی نیست و اگر هم باشد، دستبردن در واقعیتهای ناگفته او است که بهیان سعی میکند، آنها را از درون جامعه خود بیرون بکشد و به آنها اعتباری دیگر ببخشد. بدینسان، در داستان «گروهبندی آدمهایی که میخواهیم از کنارشان بگذریم» که آن را برترین داستان اندیشهگرای این سالها میدانم، و تفسیرش در ذات خودش نهفته است، چالش میان تخیل و تعقل در یک جامعه مسخشده است. در این داستان، شاپور بهیان واریاسیونهایی از ذهنیتهای مختلف افراد جامعه را برملا میکند. درون و برون آنها را میکاود تا به رویکردی ریزوماتیک و تکثیرشده دست یابد. و این رویکرد، داستانهای دیگری مانند «در سرزمینی دیگر» و «من پسر شما هستم» را نیز دربر میگیرد. داستان «در سرزمینی دیگر» داستان هویت است. هویت ازدسترفته انسانی مسخشده که هر چه تلاش میکند نمیتواند آن را به دست بیاورد. انگار در این جهانی که بهیان خلق میکند، هیچچیز و هیچکس مجاز و بهحق نیست و تمام این باورها در جهانی بلاکشده، دائماً سرکوب میشود. اندیشههای داستانی بهیان ریزومگونه و جهانشمول است. بهیان، زبان داستانیاش را در معرض جریانات چندلایه، از جمله ترس و ازخودباختگی، و حقارت درونی انسان معناباخته قرار میدهد. او سعی میکند در داستانهایش به زندگی انسان جلوهای تازه، هرچند، یأسآور و ابزورد ببخشد. به باور دلوز، نویسنده همواره «شیوههایی از تفکر و یا پافشاری بر این تفکر را در قلمرو هستی و جهان داستانیاش طرح میکند» و گویی به انسان میگوید: «ای انسان معناباخته و رنجکشیده! ای انسان تحقیرشده! برخیز و به خود بنگر که چه بودهای!»
کاراکترهای بهیان در ذهن تکثیر و بارور میشوند. آنها زاییده وحدت و تکثیر در جهانی سرکوبشده هستند. آنها میل به زندگی را در جهانی مسخشده فریاد میزنند. آنها سایههایی بدون جسم هستند. سایههایی که روزی به خونخواهی برخواهند خاست. بهدنبال تکهپارهایی از جسم و زندگیشان.
روزنامه شرق، دوشنبه 4مرداد1395، شماره 2639