زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

روایت رازهای خاموش از غلامرضا منجزی(نقد مجموعه داستان عاشقانه مارها از غلامرضا رضایی)

روایت رازهای خاموش

مروری بر مجموعه داستان «عاشقانه ی مارها»1 اثر غلامرضا رضایی

غلامرضا منجزی

 

       در«عاشقانه ی مارها» نوستالوژی، طبیعت دوستی، باورهای کهنه و خرافی و حتا موضوعات پیش پا افتاده ی معمولی با مسائل بزرگتر و امروزی  ترکیب شده است تا معناهای جدی و گاه رنج آور اجتماعی که جزئی از دغدغه های شخصی نویسنده است آفریده شود. پیرنگ همه ی داستان های این مجموعه بر اساس بن مایه های متضاد استوار است. بن مایه های متوازی و متخالفی که یکی از آنها زمینه ساز داستان است و آن دیگری که جدی تر و گاه شریرانه تر است و می آید تا روند آرام داستان را برهم بزند. برخورد این بن مایه ها باعث به وجود آمدن نقطه ی بحران یا گره داستان می شود. گرهی که خواننده برای کشف و حل آن، کلمات داستان را می بلعد، اما او (نویسنده ) آنقدر خودخواه نیست که راز داستان هایش را که برخی از آن ها بی شباهت به معماهای پلیسی یا وهم آور نیستند، برای خوانند باز کند، و همین موجب می شود که خوانشی تألیف گرانه از آنها پس از پایانشان همچنان در ذهن خواننده ادامه داشته باشد. به این ترتیب همه ی داستان های این مجموعه با یک چرا ؟ و چگونه ؟ پایان می یابند.  

    در داستان نخست این مجموعه "عقرب ها چه می خورند؟" - (که حتا بهتر بود نام آن "عقرب ها و آدم ها" می بود)کودکانی در حاشیه ی شهر در جستجوی عقرب اند. آنها عقرب ها را جمع می کنند تا برای گرفتن پادزهر به بیمارستان ها بفروشند. عقرب ها که به طور طبیعی خطرناک و مرگ آور هستند و با توجه به زمینه چینی و تعلیق غلط انداز ابتدای داستان خواننده انتظار دارد بچه ها در کار جمع آوری عقرب با دردسری روبرو شوند و احیاناً آسیبی ببینند، اما اینچنین نمی شود؛ حتا در تقدیر این کار، تامین معاش عده ای کودک فقیر احوال و نجات جان کسی هم نهفته است. همه چیز در گفتگو و کنکاش ساده دلانه ی دو شخصیت کودک یا نوجوان به آرامی به پیش می رود تا این که صدای تیری شنیده می شود و «بعد از لبه ی صخره های بالای دره یکی با لباس پلنگی پیدایش شد.» در این نقطه از داستان، بچه ها که تا این لحظه ذهنشان درگیر یافتن عقرب بود، به موضوعی جدی تر سوق داده می شوند. ترس از عقرب جای خود را به ترسی واقعی تر و کلی تر بر مبنای مناسبات اجتماعی یا فرهنگی -که تشخیص نوع آن تا حدی به خواننده ارجاع داده می شود- می دهد. بچه ها مورد عتاب مرد لباس پلنگی واقع می شوند و همین باعث ترس و کنجکاوی آن ها می شود. مرد که دو باره می رود، بچه ها مخفیانه، از پشت یک صخره، او و همدست هایش را می بینند که جسدی را به پشت وانت حمل می کنند. پس از رفتن آنها، کنجکاوی بچه ها را به محل واقعه می کشاند. «ردی از خون روی زمین نبود. فقط پاکت خالی سیگاری بود با چند برگ پاره پوره ی کتاب که آنجا پخش و پلا بود و لنگه ی کفش زنانه ای که مثل بلم کوچکی روی آب تکان تکان می خورد.»

    «عاشقانه ی مارها» ته ساختی رمانس گونه دارد و بر اساس حکایتی فولکلوریک و برخی داستان های کمیک ساخته شده است؛ خرسی دختری را می رباید و با رابطه ای مهرآمیز از او نگهداری می کند و آموزگار روستا در رقابتی احتمالاً عشقی برای نجات دختر به جنگ با حیوان تنومند می رود. داستان ساختی تکنیکال دارد و به همین خاطر نیاز به چندبار خوانی دارد. شخصیت اصلی  مفقود شده است و برادرش درحال توضیح به یک مقام انتظامی است و گاهی از دانسته های کنونی خود که حاصل پرس و جویش از اهالی روستا، برگشت به خاطرات گذشته و گاهی بر اساس دفترچه ی خاطراتی است که از برادرش بازمانده است سعی در روشن کردن ماجرای گم و گور شدن او دارد. بعد از همه ی آن توضیحات، پایان این داستان هم برای خواننده همچنان مبهم باقی می ماند. در این داستان نویسنده تلویحاً به موضوع تهی شدن انسانِ اجتماعی از احساسات طبیعی و دور شدن از طبیعت اشاره دارد.

     «یک شب بارانی» روایت ذهنیتی حساس و شکننده است که برای مدت کوتاهی تحت تاثیر الکل از سیطره ی سوپراگو(super ego) و تابوهای نهادینه شده ی درونی رهایی یافته است. فروید متعقد است؛ «هرنوع ناکامی، هرنوع ارضای غریزیِ ممنوعیت یافته، افزایش احساس گناه را از پی دارد یا می تواند داشته باشد.»2  این ذهنیت رها شده وقتی از آن شرایط موقت بیرون می آید و با عینیت های فرهنگی و اجتماعی بیرونی«خدایی اش معلوم نبود چه بلایی سرمان می آمد. حالا شلاق خوردن و باقی حرف ها جای خود.» و نهادینه شده ی درونی روبرو می شود به دلیل زمینه های روانی اش چار احساس گناه می شود. «به خاطر بچه بود. می گفت پایش که رفته روی مزار، صدای ناله اش را شنیده » و چاره اش را در  نوعی خودتنبیهی می بیند و همین است که در نهایت منجر به گره داستان -که افسردگی شدید سوژه است- می شود. این داستان به صورت گذشته نگرانه روایت می شود. شخصیت موضوع داستان غایب است و در زمان روایت داستان هیچ گونه کنشی ندارد. فریبرز و قاسم در گفتگو با عمو یوسف که احتمالاً پدر شخصیت اصلی است ماجرای شبی بارانی را روایت می کنند. در جریان روایت آشکار می شود که آنها در یک شب بارانی در قبرستانی که بختیار متولی نگهداری آن است دور هم جمع می شوند و در عالم جوانانه و مستی کارهایی انجام می دهند که در عرف عام و اخلاق اجتماعی نامقبول و ناپسند است. شخصیت اصلی داستان که نامی از او برده نمی شود، در شب بارانی وقتی به حالت عادی و طبیعی برمی گردد در اثر احساس گناه شدید جمع را ترک می کند و به خانه برمی گردد و دچار افسردگی شدید می شود. نویسنده برای بازخوانی رفتارهای زمینه ای سوژه به طور کوتاه و گذرا، توصیفی رفتارشناسانه از او، که پذیرای وضعیت پیش آمده اش است، به دست می دهد. صفت لج بازی و یکدنگی که راوی در مورد سوژه چند جا از آن یاد می کند می تواند از نشانگان خودشیفتگی او باشد. تم داستان «یک شب بارانی» را می توان از سایر داستان های مجموعه متفاوت دانست. در این داستان نویسنده به شکلی زیرپوستی و صمیمانه بر آن است تا تضاد میان سنت های مستقر فرهنگی و رویکرد عصیانگرانه ی نسل جدید و شکاف های موجود در میان لایه های فرهنگی را  با تکیه بر رفتار فردی به تصویر بکشد.        

داستان نهصد و یازده، در فضای روستاها و طبیعت عشایری می گذرد. اکیپی از یک سازمان دولتی برای خرید دام به میان عشایر می روند. تعداد کمی دام خریداری و در یک کامیون (نهصد و یازده) بار می زنند. در جریان داستان متوجه می شوند که دو رأس از دام ها از پشت کامیون به سرقت رفته است و سر یکی دیگر از آنها همان جا بریده شده است. چالش داستان برای جستجوی گوسفندها شروع می شود و در ادامه این تردید به وجود می آید که احتمالاً راننده ی کامیون که به نظر معتاد می آید با سارقین تبانی کرده است. اما هنگامی که مهندس (شخصیت اصلی) در جستجوی سرنخ گوسفندها طول جاده ی خاکی را با جیپش طی می کند، مردی عشایری را سوار می کند. مرد برگه ی رسمی فروش چند رأس گوسفند به همین اکیپ را که در جیب دارد و به او نشان می دهد، هرچند بعدتر به طور عجیبی معلوم می شود که نسخه ی دوم چنین برگه ای در پرونده ی اکیپ وجود ندارد. نویسنده در این داستان ضمن این که وجهی از ذهنیت خواننده را به سمت متافیریک و اوهام سوق می دهد اما در پایان گره سرقت گوسفندها را همچنان باز می گذارد تا به این ترتیب وجه دیگری از ذهن خواننده به مقیاس های بسیار بزرگتری از جامعه و مشکلات موجود در آن سوق داده شود.

«بعد از سال ها» درون مایه ای نوستالوژیک دارد و وجاهت واقعگرایانه آن از سایر داستان های این مجموعه بیشتر است. زمان عنصر غیرقابل انکاری است و نقشی تعیین کننده و محوری در پیرنگ قصه دارد. همه ی نیروی داستان صرف به رخ کشیدن قدرت ذوب کننده ی زمان می شود. همان طور که از اسمش پیداست برگشتی است به گذشته. این رجعت به گذشته هم شامل زیست بوم می شود و هم شامل آدم های آن. از طریق همین برگشت نوعی هم پیوندی عینیِ حسرت آور میان فرد و زادبوم و اشیایی که با آنها مانوس بوده  برقرار می شود. گذشته ای که همانند در و دیوار محله ویران شده است. در آغاز قصه، ورود راوی و برادرش به محله ی متروک، همانند برخی از فیلم های ژانر وسترن است؛ آنجا که اسب سوار به شهری که ظاهراً پرنده ای در آن پر نمی زند وارد می شود. «خلوت کوچه ها بدجوری توی ذوق می زند. انگار خاک مرده پاشیده اند. سگ سیاهی سایه ی کوچه لمیده. ماشین را که می بیند از همان دور بلند می شود و خود را می تکاند» راوی با دیدن هر جزء از خانه و کوچه و محله به گذشته ای خاص پرتاب می شود. «حس می کنم در فضای خالی و برهوت خانه های سنگی گم شده ام. خدا خدا می کنم کاش یکی پیدا شود... یاد شهلا می افتم. با دامن چیت گلدار و موهای بلوطی که دم اسبی می بستشان. دنبالم دور درخت سه پستان می دوید..»اما راوی به حقیقتی جالب اشاره می کند، او نیز مثل همه مردم آن سال ها در زمانی معین به یک نقطه ی فراغ رسیده است. «خودم هم نمی دانم. تب انقلاب که همه جا را گرفت نفهمیدم چی شد اصلاً » نقطه ی تب آلودی که روشنی مفرطش چشم ها را می زند و با عث می شود که بر گذر زمان و تمام اشیاء و مفاهیم برای لحظاتی به طول سال ها پلک ببندیم. نقطه ی عطفی که همه ی زندگی را به دو بخش بزرگ تقسیم کرده است. بدون شک ساخت انقباضی داستان کوتاه مجال توضیح این نکته دقیق را نمی دهد. باران گفت«هیچ نفهمیدیم چطور شد آخر؟»  

موضوع اصلی داستان «عکس» نیست شدن الیاسی کارمند اداره میراث فرهنگی است. آقای احمدی سرپرست اداره پی گیر موضوع می شود؛ از اطرافیان، آشناها و زری خانم همسر آقای الیاسی برای یافتن سرنخ ماجرا پرس و جو و تحقیق می کند. او در ضمن تحقیق متوجه می شود که الیاسی عکس های متنوع و زیادی از آثار فرهنگی گرفته است. در مجموعه ی آثار باستانی که آقای الیاسی متصدی و نگهبان آن بود، چند دخمه و غاری موسوم به تاتاخروس وجود دارد. در ضمن سگی درنده به نام جنی که خیلی مورد توجه آقای الیاسی هم بوده است  امر نگهبانی از  محوطه ی حفاظت شده او را یاری می داده است. در ادامه ی داستان سگ، کانون توجه، گفتگو و تحقیق می شود. زری خانم می گوید:«به نظر من با بقیه ی سگ ها فرق دارد. اصلا نگاهش یک جورهایی است»  و باز در ادامه ی داستان  نقش سگ برجسته تر نشان داده می شود و ریتم داستان تند تر می شود.«توی چشمهاش نوعی سبعیت بدوی موج می زد که توی چشم های هیچ سگی ندیده بودم» برگشت به گذشته و یادآوری حرف های آقای الیاسی مؤید این باور او بوده است که سگ(جنی) وجودی اسطوره ای و ماوراء الطبیعه دارد که همزاد میراث های فرهنگی آن ناحیه است«جنی از اول همین جا بوده، حتا پیش از من...» بعد از چند روز معلوم می شود که سربه نیست شدن آقای الیاسی و سگ همزمان بوده است. دخمه ها و غار تاتاخروس را برای یافتن ردپایی از سگ جست و جو می کنند تا این که روز بعد با لاشه ای متعفن روبرو می شوند که هویت آن معلوم نیست.

آیخن باوم می گوید «ترکیب بندی داستان کوتاه تا حد بسیار زیادی به نقشی که لحن شخصی مؤلف در ساختار داستان ایفا می کند بستگی دارد.»3 ترکیب بندی تمام داستان های "عاشقانه ی مارها"براساس، لحن و طرز تلقی نویسنده از جهان اطرافش شکل گرفته است. واقع گرایی اجتماعی به عنوان مسئله ی اصلی و کمدی رمانسی به عنوان وجه پس زمینه (back ground)، ساختار داستان های مجموعه را شکل داده است. نورتروپ فرای در تحلیل نقد معتقد است: «...پیوند نزدیک با سرشت حیوانی و گیاهی...در گوسفندان و چراگاه های خرم یا (گله گاو ومراتع) فردوسانه مکرر می شود، و همان ارتباط ساده با اسطوره از این سبب مکرر می شود.»4 نگاه رمانسی نویسنده در آفرینش مضامین داستان ها و نزدیک شدن او به جلوه هایی از توتم های جانوری و صورتی ماورائی و لاینحل از جهان هستی و تاثیر این رویکرد محتوا در آفرینش فرم قصه هایی که گره از چیستی و چگونگی آنها باز نمی شود، قابل توجیه و پذیرفتنی است. در این وجه،  مضمون قصه ها به نوعی بیانگر گریز از جامعه ی شهری و مشکلات ناشی از صنعت و تخریب طبیعت در اشکال ساده و پیچیده ی آن و از نگاهی دیگر تقرب به مضامین پایه ای و کهن ادبیات فارسی، همچون کلیله و دمنه، مرزبان نامه و... است. البته باید اذعان کرد که این ترکیب در همه ی قصه های این مجموعه صورتی یکسان ندارد. زبان داستان ها در ترتیب تاریخی خلق آنها به سمت کمال یافتگی و شیوایی قرابت می یابد. لحن داستان نیز در تناسب موقعیت و کارکرد شخصیت های داستانی متنوع، متغیر و قابل تحسین است.  

  

1-    عاشقانه مارها، غلامرضا رضایی، انتشارات هیلا، 1392

2-    ناخوشایندی های فرهنگ، تمدن و ناخرسندی های آن،زیگموند فروید، امید مهرگان،گام نوص104

3-    نظریه ادبیات (متن هایی از فرمالیست های روس) تزوتان تودوروف، عاطفه طاهایی، نشر اختران. ص239

4-    تحلیل نقد، نورتروپ فرای، صالح حسینی، انتشارات نیلوفر، صفحه 59 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد