زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

آن سوی دیوار موردها از غلامرضا منجزی(نقدی بر داستان استخر)

آن سوی دیوار موردها

نگاهی به داستان کوتاه "استخر"1 اثر فرهادکشوری

غلامرضا منجزی

 

   گاه از خود می پرسیم چرا یک اثر هنری در ذهن و خاطره ی ما نقشی نازدودنی ایجاد می کند؟ راز این ماندگاری چیست؟ احتمالا هر هنرمندی برای رسیدن به این هدف تلاش می کند تا اثری ماندگار از خود به جا بگذارد و از همین روست که هنرشناسان نیز در پی کشف دقایق و عوامل توفیق این آثار  برآمده اند. داستان کوتاه "استخر" یکی از آن داستان هایی است که در ذهن و خاطر خواننده اش می مانَد. من ادعا نمی کنم که این لذت و ماندگاری عام و فراگیر است، اما مطمئنم که خوزستانی ای که در گذشته و حال مداوماً با مسئله ی نفت درگیر بوده است، این لذت را احساس خواهد کرد، چون بدون کشف و شناخت نظام یک زیست بوم فرهنگی، شناخت نظام ادبیات آن ناممکن خواهد بود. منظورم به طور خاص شناخت روابط سنتی، فضای فرهنگی، تضاد و برخوردهای بحران زایی است که در مکان وقوع داستان حی و حاضر بوده است و این تنها یک سوی قضیه است. سوی دیگر آن، احساسی انسانی و موجه است که در طول داستان کلمه به کلمه شروع به متراکم شدن می کند تا در پایان داستان با وقوع یک فاجعه ی عاطفی، ضربه ی اثرگذارش را در ذهن خواننده برای همیشه به ودیعه بگذارد. بنا براین "استخر" داستانی به شدت پایان محور است و اتفاقاً همین موضوع، یکی از مؤلفه های متمایز کننده ی داستان کوتاه از سایر انواع ادبی به حساب می آید. 

گرچه چنین تلقی می شود که انتشار داستان استخر به طور کلی از فضا وگفتمان استعمار ستیزانه الهام گرفته است، اما باید آن را محصول عینیتی دانست که سال های متمادی در مناطق نفت خیز جنوب قابل رویت بوده است. شرایط اجتماعی- فرهنگی و برخورد سنتِ سخت جان و مدرنیته ی شتابان، باعث ایجاد تضاد و لحظه های تراژیک در جامعه می شد. داستان استخر روایت همین برخورد تراژیک است؛ امیدعلی باغبان "بنگله " ی (ویلای) یک انگلیسی است. در یک ظهر گرم مجید پسر نوجوان امیدعلی به شوق شنا در استخر ویلا به محل کار پدر می رود. با ترس و هیجان از لابلای دیوار موردیِ ویلا به استخر و پدرش که در اطراف آن به کار مشغول است نگاه می کند. داخل می شود و از پدر برای شناکردن خواهش می کند.  ترس از عتاب و اخراج باعث می شود که امیدعلی در ابتدا، در برابر خواهش و التماس فرزندش مقاومت کند ولی سرانجام وقتی با اصرار بیشتر فرزندش مواجه می شود به او اجازه می دهد در استخر شنا کند. در تمام طول زمانی که مجید طول و عرض استخر را بازیگوشانه شنا می کند و از تمیزی آب استخر لذت می برد، امیدعلی در تب و تابی طاقت فرساست که نکند مستر "لینک" از در عمارت بیرون بیاید.«امیدعلی لباس های مجید را برداشت و روی برگ های درون سطل گذاشت. کنار استخر روی پاهایش نشست و به در بسته ی بنگله نگاه کرد.» در تمام طول شنا، امیدعلی در موجی از لذت دیدنِ سرخوشی مجید و اضطراب سررسیدن مردخارجی شناور است و خواننده را با همین احساس توأمان و متضاد با خود همراه می کند .«نصف جون می شم تا مجید شنو کنه . اگر مستر لینک ببینه... حالا که خوابن. به این زودی بیدار نمی شن؟» سطح کیفی و لحن نزدیک و ملموس گفتگوهای بین پدر و پسر در میانه ی داستان تاثیر عمده ای در ایجاد فضای اضطراب داستان ایجاد می کند. «امیدعلی صدای بازگشت در توری بنگله را شنید. با خود گفت کی ممکنه باشه؟ مستر لینک با لباس تنیس به طرف استخر آمد.» با همین صحنه فاجعه آغاز می شود. پدر برای این که مستر لینک، مجید را در استخر نبیند، نوک دوشاخه ی چوبی را که با آن برگ های روی آب را جمع می کرد بر شانه ی پسرش می گذارد و او را به ته آب می راند تا برای لحظاتی او را از دید مستر"لینک " پنهان کند. ماندن مستر لینک به درازا می کشد و پسر در زیر آب برای خفه نشدن و جان به در بردن تقلای وحشتناکی می کند و پدر در بحران عصبیِ اخراج شدن و رنجی که به پسرش روا داشته دست و پا می زند.«مسترلینک سر تکان داد و به موردهای روبرویش نگاه کرد. مجید میله های نردبان را چنگ زد. صورتش زیر آب زلال شکسته می شد و می لرزید. فشار دوشاخه شانه اش را می سوزاند و استخوانش را خورد می کرد. با دست چپ چوب را گرفت و پس زد. کف پاهایش را به میله ی نردبان کوبید. کمی بالا آمد وفشار چوب او را به ته آب راند. پاهایش  را به کف آسمانی رنگ استخر زد و بالا آمد.» نویسنده با استفاده از جملات کوتاه و افعال پی درپی به خوبی تقلای پسر و تنش روحی پدر را به تصویر می کشد و به خواننده القا می کند. سراسر داستان نمایشی بی وقفه است و  خواننده از طریق دیدن صحنه ها، شنیدن گفتگوها و واگویه های درونی، با عناصر و شخصیت های داستان هم ذات پنداری می کند. بعد از کشاکش های نفس گیر، مستر لینک به طرف "مادام" می رود. "مجید روی آب آمد. امیدعلی به موهایش چنگ زد و به سوی خود کشاند. بغلش کرد و از پله های سنگی دوید پایین..." در سطرهای پایانی داستان امیدعلی، گیج، تحقیر شده و درمانده، فرزندش را که با حالتی جنون آمیز از او دور می شود نظاره می کند.

هرچند به احتمال زیاد "استخر" از اولین تجربه های فرهاد کشوری در داستان کوتاه است. اما به حکمِ یک دستی در ساخت، تأثیر گذاری عمده در میانه و بخش قدرتمند انتهایی اش، داستانی قوی و خوش ساخت است. داستانی که به مدد همین ساخت محکم و محتوای تکان دهنده اش در یاد خواننده باقی می ماند.   

1-بوی خوش آویشن،فرهاد کشوری، نشرفردا، 1372          

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد