زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

زمینی

وبلاگ ادبی فرهاد کشوری

نقد رمان سرود مردگان(غلامرضا بهنیا)

سرود مردگان1

غلامرضا بهنیا

 

«شاید علتی داره گل دوزی آهوی تیر خورده رو رخت خوابی و نقش پازن زخمی قالی خرسک... همیشه هم جلوی ما هستن تا یادمون نره که توی این دنیای نابکار برای ما حلوا بهر نمی کنن.»

این سوال همیشه مطرح بوده است که هنرمند- در این جا نویسنده- برای آفرینش اثر هنری چه انگیزه های خودآگاه و ناخودآگاهی دارد؟ در پرداخت نهایی نویسنده از اثر، چه بخشی از آن حاصل تجربیات فردی اش و چه بخشی حاصل از تجربیات دیگران است؟ نویسنده تغذیه کننده از ناخودآگاه جمعی، امانتدار حافظه ی تاریخی و پردازشگر احساسات و ادراکاتش است. در این میان توفیق نویسنده به چند چیز بستگی دارد: اول اینکه چرا می نویسد؟ برای رهایی از دست تنش های حاصل از آگاهی میل به تخلیه دارد؟ که می تواند عامل تنش های تازه ای شود. مخاطبی برای هم نفسی می جوید؟ تمایل به آگاهی بخشی دارد؟ یا سودای نام و ننگ؟ یا ... دوم این که آن تجربه ها را باید با حداقل سوگیری، صادقانه بیان کند. می بینید که ملاک ها تا چه اندازه ذهنی و سنجش آن ها دشوار و تعبیر و تفسیر پذیر است. سوم این که چگونه می نویسد و در عرضه و انتقال برداشت هایش از چه شیوه هایی بهره می گیرد تا بتواند مخاطبین هرچه بیشتری را- اگر برایش مهم باشد- به میدان ادراکی اش نزدیک کند. مخاطبینی آشنا با فضا و وقایع رمان و یا افرادی دور از وقایع، هم از نظر زمانی و هم از نظر مکانی. چهارم مخاطب کیست؟ چه انگیزه ها و چه برداشت هایی دارد. این ها را نوشتم تا بگویم به باور نگارنده، «سرود مردگان» می تواند برای خواننده باورپذیر باشد؛ چون کشوری وقایع رمان را مستقیم و یا غیرمستقیم خوب جذب کرده، هرچند بی طرف نیست، صادق است و آدم ها را یک بعدی و در هیئت خیر و شر مطلق نمی بیند. با نثری روان و شیوه بیانی چند لایه، چگونه نوشتن را هم می داند. می ماند مخاطبینی که آن ها را نمی توان از نظر ذهنی یکسان پنداشت. هرچند آن ها متعلق به نسل های متفاوتی اند، اما مهم این است که از چه شاخک های حسی بهره دارند تا بتوانند با ذهنی نقاد، نویسنده، اثر، و چه بسا خود را به چالش بکشند. برای نگارنده که متولد دهه بیست شمسی و با فضا به خوبی آشناست، شخصیت های رمان جاندار اند. به گمانم این هم حسی و شناخت، صرف نظر از خاطرات گنگ و رنگ باخته از سال های بعد از کودتا و واگویی دردمندانه آن در کلام پدر، به قدرت قلم کشوری نیز برمی گردد. همین امر باعث امیدواری است تا خوانندگانی از نسل های دیگر نیز در فضای وقایع رمان قرار بگیرند. جای دایی ام، از «نسل اولی های نفت» خالی که قبل از به نفت رسیدن چاه شماره یک در«دره خرسان»، همراه رینولدز، فرنگی های دیگر و هندی ها در «ماماتِین»، «شاردین» و «نفتون» برای رسیدن به نفت کار کرد. شخصیت اصلی رمان نمونه ای از مردان عشایری ست که با ذهنیتی عمدتا جادویی و برخاسته از طبیعتی خشن و مرموز به فضای روابط صنعتی پرتاب شد تا نقش «کارگر شرکت» را بازی کند. «سرود مردگان» داستان «ماندنی احمدی» است. کارگری که بعد از 28 مرداد  «بلک لیست» و بعد به اجبار بازنشسته می شود. پس از مرگ همسرش، تنها می شود و در این تنهایی خاطرات سال های گذشته دست از سرش برنمی دارد. ذهن او در تنهایی به به سراغ خاطرات گذشته می رود و به حال باز می گردد، در این رفت و برگشت حضور مرده ها و زنده ها، راحتش نمی گذارند. رینولدز کانادایی، دکتر یانگ، پزشک چند شغله انگلیسی، میرزا ابراهیم پیشکسوت کارمندان بعدی شرکت نفت، ملاتیمور که معتقد بود: «نه، آقا، این ها نقشه ی گنج دارن، نه، پس آمدن برای این نفت بدبو...» الماس که در کنار دکل چاه آوازهای «برزگری» می خواند. خوشحال خان هندی راننده لوکوموتیو مسیر درخزینه به «ریل وی»، غلامشاه کارگر متوفی که جسد بوکرده اش در سراسر داستان روی قاطر آویزان است و حتی بعد از دفن هم یادش ذهن ماندنی را سوهان می کشد. اولین جرقه های اعتصاب کارگران چاه و برخورد کلانتر که نماینده خان است. شیرین جان همسرش، گلابتون عشقش، زنی که به دلیل نازایی مطلقه شده، «چه می کنی با دل این پیرمرد؟». تغییر در سبک زندگی، سر بر آوردن تضادها در اذهان و روابط آدم ها، آمدن برق و یخ و مدرسه فرنگی ها در کنار ساز و دهل زدن بعد از فوران نفت. مالیدن پنجه ی آغشته به خون گوسفند قربانی شده به مخزن لوکوموتیو نفت. تف اندختن به آمبولانس نعش کش، نگرانی نحسی بیست و یکم ماه و ستاره ی سهیل. رشد ذهنی پسرش یادگار و تقابل ماندنی با او«یعنی می گی زمین روی شاخ گاو نیست؟»، حضور در سایه اما موثر «پسر خواهر عزیز، جهانبخش، ای پیشقراول فتنه گرها، ...» راه انداختن سندیکا، حضور پلیس نفت«M.P.»- جای پرداختن به «S.P.R.» خالی- صدای شلیک گلوله ها، جسد آندرانیک، سر به نیست شدن یادگار که می گفت: «ما سه هزار نفر بودیم و آن ها دویست سیصد نفر..»، معرکه گردانی آدم هایی که یک شبه رنگ عوض کرده اند، از دست رفتن همسر، غیبت گلابتون، رفتن عروس و ...

تنهایی و مرور خاطرات و حرف های یادگار: «بچه ی من، اگر بزرگ بشه، این ها را می نویسه، می نویسه تا فراموش نشه...» و آخر این که خوشبختانه یکی از بچه های نسل همکاران یادگار، این ها را نوشت و چه خوب هم نوشت. خسته نباشی کشوری.

 

1-    کتابنامه محام، ویژه نامه نوروز، سال چهارم، شماره دوازدهم و سیزده، پیاپی سی و هشتم و سی و نهم، اسفند و فروردین ماه 93- ، 1392

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد